خانه / کتاب و مطالعه / داستان کوتاه و آموزنده (صفحه 3)

داستان کوتاه و آموزنده

داستان کوتاه: پایان جهان

www.elmema.com داستان کوتاه گروه آموزشی علم ما پایان جهان

پایان جهان دو روز مانده به پایان جهان، تازه فهمیده که هیچ زندگی نکرده است، تقویمش پر شده بود و تنها دو روز خط نخورده باقی مانده بود، پریشان شد. آشفته و عصبانی نزد فرشته مرگ رفت تا روزهای بیش‌تری از خدا بگیرد.   داد زد و بد و بیراه …

توضیحات بیشتر »

داستان کوتاه: میلیاردری که گدایی میکرد…!

میلیاردری که گدایی می کرد www.elmema.com داستان کوتاه و داستان آموزنده گروه آموزشی علم ما

میلیاردری که گدایی میکرد…!   گویند از مردی که صاحب گسترده‌ترین فروشگاه‌های زنجیره‌ای در جهان است پرسیدند: «راز موفقیت شما چه بوده؟» او در پاسخ گفت : زادگاه من انگلستان است. در خانواده‌ی فقیری به دنیا آمدم و چون خود را به معنای واقعی فقیر می‌دیدم، هیچ راهی به جز …

توضیحات بیشتر »

داستان کوتاه: قضاوت

judgment داستان کوتاه و آموزنده گروه آموزشی علم ما

قضاوت   مردی چهار پسر داشت. آنها را به ترتیب به سراغ درخت گلابی ای فرستاد که در فاصله ای دور از خانه شان روییده بود: پسر اول در زمستان، دومی در بهار، سومی در تابستان و پسر چهارم در پاییز به کنار درخت رفتند. سپس پدر همه را فراخواند …

توضیحات بیشتر »

داستان کوتاه: معجون آرامش در زمان گرفتاری

Potions calm in caught time

معجون آرامش در زمان گرفتاری   انوشیروان کسری از بزرگمهر خشمگین شد و دستور داد در سیاهچال به زنجیرش کنند. چند روزی از این ماجرا گذشت ، کسری افرادی را فرستاد تا از حال بزرگمهر برایش خبر ببرند. آنان دیدن بزرگمهر قوی و شادمان است و از او سوال پرشیدند که چرا …

توضیحات بیشتر »

داستان کوتاه، گاندی: دیگر هرگز دروغ نمی گویم…!

گروه آموزشی علم ما

گاندی: دیگر هرگز دروغ نمی گویم…!   شانزده ساله بودم و با پدر و مادرم در مؤسّسه ای که پدربزرگم در فاصلۀ هجده مایلی دِربِن ، در افریقای جنوبی، در وسط تأسیسات تولید قند و شکر،تأسیس کرده بود زندگی می کردم. ما آنقدر دور از شهر بودیم که هیچ همسایه …

توضیحات بیشتر »

داستان کوتاه: عضو گروه ۹۹

داستان کوتاه پادشاه و آشپز داستان آموزنده گروه آموزشی علم ما

عضو گروه ۹۹   پادشاهی که یک کشور بزرگ را حکومت می کرد، باز هم از زندگی خود راضی نبود؛ اما خود نیز علت را نمی دانست. روزی پادشاه در کاخ امپراتوری قدم می زد. هنگامی که از آشپزخانه عبور می کرد، صدای ترانه ای را شنید. به دنبال صدا، …

توضیحات بیشتر »

داستان کوتاه: انیشتن و راننده اش

www.elmema.com / موفقیت / گروه آموزشی علم ما

انیشتن و راننده اش   انیشتین برای رفتن به سخنرانی ها و تدریس در دانشگاه از راننده مورد اطمینان خود کمک می گرفت. راننده وی نه تنها ماشین او را هدایت می کرد بلکه همیشه در طول سخنرانی ها در میان شنوندگان حضور داشت بطوریکه به مباحث انیشتین تسلط پیدا …

توضیحات بیشتر »

داستان کوتاه: مداد رنگی

مداد رنگی پسرک پدربزرگش را که نامه ای می نوشت تماشا می کرد . بالاخره پرسید : ماجرای کارهای خودمان را می نویسید ؟ یا درباره ی من می نویسید ؟ پدربزرگش از نوشتن دست کشید و لبخند زنان به نوه اش گفت : درسته درباره ی تو می نویسم …

توضیحات بیشتر »

داستان کوتاه: مرد ثروتمند و ماهیگیر

مرد ثروتمند و ماهیگیر   مرد ثروتمندی نزدیک روستایى در کنار ساحل ایستاده بود . قایق کوچک ماهیگیرى از انجا رد شد که داخلش چند تا ماهى بود! مرد ثروتمند از ماهیگیر پرسید: چقدر طول کشید تا این چند تاماهی رو بگیرى؟ ماهیگیر: مدت خیلى کمى! مرد ثروتمند: پس چرا …

توضیحات بیشتر »

سه داستان کوتاه ، زیبا و آموزنده

سه داستان کوتاه، زیبا و آموزنده   مقام از خود ممنون   مامور کنترل مواد مخدر به یک دامداری در ایالت تکزاس امریکا می رود و به صاحب سالخورده ی آن می گوید: باید دامداری ات را برای جلوگیری از کشت مواد مخدربازدید کنم.” دامدار، با اشاره به بخشی از …

توضیحات بیشتر »