داستان اولین زن جهان گردآوری: شیوا مرزبان در دین اسلام خداوند پس از آفرینش آسمانها و زمین و خشکی ها و دریاها بر آن شد تا اشرف مخلوقات را خلق کند بنابراین نخستین آدم (داستان اولین زن جهان) را آفرید و سپس حوا را از دنده های چپ او …
توضیحات بیشتر »داستان کوتاه: سنگین شدن گوش…
داستان کوتاه: سنگین شدن گوش… مردی متوجه شد که گوش همسرش سنگین شده و شنوایی اش کم شده است… به نظرش رسید که همسرش باید سمعک بگذارد ولی نمی دانست این موضوع را چگونه با او درمیان بگذارد. به این خاطر نزد دکتر خانوادگی شان رفت و مشکل را …
توضیحات بیشتر »داستان کوتاه: انعکاس زندگی
داستان انعکاس زندگی پسر و پدری داشتند در کوه قدم می زدند که ناگهان پای پسر به سنگی گیر کرد به زمین افتاد و داد کشید: آ آ آ ی ی ی!! صدایی از دور دست آمد: آ آ آ ی ی ی!! پسرک با کنجکاوی فریاد زد: کی …
توضیحات بیشتر »داستان کوتاه: گذشت
گذشت دو دوست با پای پیاده از جادهای در بیایان میگذشتند. آن دو در نیمههای راه بر سر موضوعی دچار اختلاف نظر شدند و به مشاجره پرداختند و یکی از آنان از سر خشم، بر چهره دیگری سیلی زد. دوستی که سیلی خورده بود سخت دل آزرده شد ولی …
توضیحات بیشتر »داستان کوتاه: درسی از ادیسون
داستان کوتاه: درسی از ادیسون ادیسون در سنین پیری پس از کشف لامپ، یکی از ثروتمندان آمریکا به شمار میرفت و درآمد سرشارش را تمام و کمال در آزمایشگاه مجهزش که ساختمان بزرگی بود هزینه میکرد. این آزمایشگاه، بزرگترین عشق پیرمرد بود. هر روز اختراعی جدید در آن شکل …
توضیحات بیشتر »داستان کوتاه: ﺷﺮﻟﻮﮎ ﻫﻮﻟﻤﺰ ﮐﺎﺭﺁﮔﺎﻩ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﻭ ﻣﻌﺎﻭﻧﺶ
داستان کوتاه ﺷﺮﻟﻮﮎ ﻫﻮﻟﻤﺰ ﮐﺎﺭﺁﮔﺎﻩ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﻭ ﻣﻌﺎﻭﻧﺶ ﺷﺮﻟﻮﮎ ﻫﻮﻟﻤﺰ ﮐﺎﺭﺁﮔﺎﻩ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﻭ ﻣﻌﺎﻭﻧﺶ ﻭﺍﺗﺴﻮﻥ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺻﺤﺮﺍ ﻧﻮﺭﺩﯼ ﻭ ﺷﺐ ﻫﻢ ﭼﺎﺩﺭﯼ ﺯﺩﻧﺪ ﻭ ﺯﯾﺮ ﺁﻥ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻧﺪ… ﻧﯿﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﺷﺐ ﻫﻮﻟﻤﺰ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪ ﻭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﮕﺮﯾﺴﺖ، ﺑﻌﺪ ﻭﺍﺗﺴﻮﻥ ﺭﺍ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺁﻥ …
توضیحات بیشتر »داستان کوتاه: هدف در زندگی
داستان هدف در زندگی کمانگیر پیر و عاقلی در مرغزاری در حال آموزش تیراندازی به دو جنگجوی جوان بود. در آن سوی مرغزار، نشانه کوچکی که از درختی آویزان شده بود به چشم میخورد. جنگجوی اولی تیری را از ترکش بیرون میکشد، آن را در کمانش میگذارد و نشانه …
توضیحات بیشتر »داستان کوتاه “زنگولهای بر گردن”
زنگولهای بر گردن میگویند آقامحمد خان قاجار علاقه خاصی به شکار روباه داشته. تمام روز را در پی یک روباه میتاخته،بعد آن بیچاره را میگرفته و دور گردنش زنگولهای آویزان میکرده وآخر رهایش میکرده. تا اینجا ظاهراً مشکلی نیست. البته که روباه بسار دَویده وحشت کرده اما زنده …
توضیحات بیشتر »داستان کوتاه: گند بودن روزگار
داستان کوتاه گند بودن روزگار شخصی گله میکرد: «دنیا روز به روز بدتر میشود. هر روز جنایات زیادی اتفاق میافتد. چیزهای خوب و مثبت، کاملاً بیاهمیت شدهاند.» شخص دیگری در تأیید حرف او گفت: «دیگر کسی حقوق دیگران را رعایت نمیکند و همه فقط به فکر خود هستند. حق …
توضیحات بیشتر »داستان کوتاه: تئوری پنجره شکسته
داستان تئوری پنجره شکسته در دهه هشتاد در نیویورک باج گیری در ایستگاهها و در داخل قطارها امری روزمره و عادی بود. فرار از پرداخت پول بلیط رایج بود و سیستم مترو ٢٠٠ میلیون دلار در سال از این بابت ضرر می کرد. مردم از روی نرده ها بداخل …
توضیحات بیشتر »