داستان اولین زن جهان
گردآوری: شیوا مرزبان
در دین اسلام خداوند پس از آفرینش آسمانها و زمین و خشکی ها و دریاها بر آن شد تا اشرف مخلوقات را خلق کند بنابراین نخستین آدم (داستان اولین زن جهان) را آفرید و سپس حوا را از دنده های چپ او آفرید این روایت در تورات و در قرآن مجید و همچنین در احادیث و روایات اسلامی به صورت کامل توضیح داده شده است ولی روایت اولین زن جهان قبل از حوا در اسلام نیامده.
در کتاب تلمود
اما در کتاب تلمود که در میان برخی از فِرَقه یهودی (که اکثرا فرقههایی تحریف شده هستند) به عنوان کتاب مقدس یاد میشود و به مطالب آن متعصبانه باور دارند، داستان آدم و حوا به گونه دیگری آمده.
تلمود کتابی است که مورد قبول برخی از فرقههای یهودی است. البته پیروان اصیل دین موسی (ع) که به کلیمیان مشهور هستند، این کتاب چندان ارج و قربی ندارد و آنها به تورات به عنوان تنها کتاب اصیل خویش اقتدا میکنند. باری در میان برخی از فرقههای یهود میتوان اثراتی از باور به تلمود را مشاهده کرد.
اولین همسر حضرت آدم
اولین همسر حضرت آدم زنی بود به نام لیلیث و خداوند او را هم از خاک آفریده بود تا به همسری آدم در بیاید و لیلیث که خود را همچون آدم از خاک و آفرینش خود را با او برابر میدانست از آدم اطاعت نمیکرد این نافرمانی او موجب ناخوشنودی و نارضایتی آدم شد و مدتی که چنین گذشت برای رهایی از اطاعت آدم و گمراه شدن توسط ابلیس، راه رهایی از بهشت را انتخاب کرده و به سوی دریای سرخ که جایگاه شیاطین و اهریمنها بود فرار کرد، در آنجا لیلیث اسیر ابلیس شد و چون او را از آتش و برتر از خود دید، حاضر به ارتباط نامشروع با او شد و از این ارتباط او باردار شد و روزانه صد بچه شیطان (به نوعی خونآشام) به دنیا میآورد.
خداوند برای متوقف کردن لیلیث، دستبهکار میشود و سه فرشته به سوی او میفرستد و تهدید میکند که اگر به بهشت بازنگردد و به خدا و آدم اطاعت نکند، هر روز یکی از بچههایش نابود خواهد شد.
لیلیث که در این مدت به سبب بندگی کردن از شیطان، به شدت گستاخ و سرکشتر از قبل شده بود، قلبش سیاه شده و دیگر حاضر به اطاعت از خدا نبود. پس نافرمانی کرد و عذاب را بر بازگشت ترجیح داد. از همان لحظه به فرمان خدا هر روز یکی از فرزندان لیلیث کشته میشود.
خشم لیلیث
از سوی دیگر، لیلیث نیز چون مرگ فرزندانش را میبیند، خشمگین شده و از برای انتقام فرزندانش، هر روز یک نوزاد از تبار آدم و حوا را میکشد. این اقدام او خواهد داشت تا روز قیامت که فرصت توبهاش به پایان برسد و به همراه ابلیس برای همیشه به دوزخ بیفتند.
بعد از فرار لیلیث از بهشت خداوند برای اینکه نسل بشر منقرض نشود، تصمیم گرفت جفتی دیگر برای آدم بیآفریند اما این بار مستقیم از خاک بهره نبرد بنابراین حوا از دنده های چپ آدم خلق شد و حوا که عنصر وجودیاش را از آدم میدید، برخلاف لیلیث، به صورت ارادی و آزادانه اطاعت از آدم را پذیرفت.
سالها از این جریان گذشته بود. آدم دیگر لیلیث را فراموش کرده و با حوا روزگار خوشی را در بهشت سپری میکرد. هنگامی که لیلیث از این رویداد آگاه می شود به حوا حسادت کرده و از اینکه به این زودی فراموش شده خشمگین شد سپس برای انتقام گرفتن از آنها خود را به شکل معشوقهاش ابلیس در آورد و مخفیانه وارد بهشت میشود در آنجا آدم و حوا را فریب داده و تا هر دو آن میوه ممنوعه را بخورند هنگامی که خداوند از نافرمانی آدم و حوا آگاه گشت آنها را از بهشت راند و همچنین جاودانه بودن را از آنان گرفت اما لیلیث بخاطر نخوردن میوه ممنوعه جاودانه ماند.
روایت در قرآن
ما مسلمانان این داستان را نمیپذیریم چرا که در قرآن نشانی از این داستان نیست. همچنین در تورات نیز اثری از این روایت نیست و هرآنچه که هست، برآمده از کتاب تلمود است. کتاب تلمود نیز یک اثر انحرافی است. یهودیان واقعی پیرو حضرت موسی به تلمود باور ندارند. این کتاب تنها مورد پذیرش برخی فرقههای تحریفشده از یهودیان است.
شاید برایتان جالب باشد که بدانید این داستان ساخته و پرداخته یهودیان پیرو کتاب تلمود نیز نمیباشد. بلکه ریشه آن به افسانههای بدوی و بسیار قدیمی در بینالنهرین بازمیگردد.
این اسطورهی فاحشه و نماینده شر و تاریکی، در افسانههای دیگر ملل نیز رسوخ کرده است. مثلا ترکـها، در داستانها و افسانههای خود از زنی به نام “آل نهنه سی” یاد میکنند که زنی بلند اندام است و برای دزدیدن نوزادِ زنِ تازه زایمان کرده، به سراغ او میآید. مردم نیز برای پیشگیری از آسیب رسیدن به نوزاد، به لباس طفل سنجاق میزنند.
زیرا بر این باورند که “آل نهنه سی” از ادوات آهنی میترسد. این باور ترکها در میان ایرانیان نیز ریشه کرده است. تا همین چند ده سال پیش در روستاهای ایرانزمین، نوزاد را تنها نمیگذاشتند چرا که معتقد بودند “آل” او را خفه خواهد کرد. برخی از فرقههای یهودی نیز برای پیشگیری از آسیب رساندن لیلیث به نوزاد، گردنبندی را که نام سه فرشته مقدس در آن حک شده است به گردن نوزاد میاندازند.
ریشه این افسانه
در کل داستان و افسانه مربوط به لیلیث، باقی مانده از باورها و عقاید کهن در خاورمیانه است. ریشه این افسانهها بسیار قدیمی و به قدمت حدود پنج هزار سال میباشد. برخی از یهودیان احتمالا در زمان اسارت در بابل این افسانهها را فراگرفته و با خود به اورشلیم بردند. بدینترتیب این تحریفات به مرور زمان با باورهای دینی یهود و مفاهیم ابراهیمی اختلاط گردید و به صورت یک داستان تحریف شده و الحاقی در میان برخی از فرقههای یهودی باقی ماند. (داستان اولین زن جهان)