پناهگاه
کوهنوردان کوه های آلپ با رسیدن به نیمه ی راه در استراحت گاهی در آنجا استراحت می کنند. آنها اگر صبح زود کوهنوردی را شروع کنند، موقع ناهار به همان استراحتگاه می رسند. صاحب آن استراحتگاه طی سالیان متوجه شد که اتفاق جالبی رخ می دهد: وقتی که کوهنوردان وارد استراحتگاه می شوند و گرمای آتش را حس می کنند و بوی غذا به مشامشان می رسد برخی از آنها وسوسه می شوند و به همراهان خود می گویند: می دانی فکر کنم بهتر است همین جا منتظر بمانم و شما به قله بروید و برگردید. وقتی برگشتید با هم پایین می رویم. وقتی کنار آتش می نشینند و آواز می خوانند جرقه ای از خشنودی آنان را فرا می گیرد. در همین هنگام بقیه گروه لباسهایشان را می پوشند و مسیر خود را به سوی قله ادامه می دهند.
در ساعت بعد فضای شادی بخشی کنار آتش وجود دارد و اوقات خوبی را در فضای آرام خانه ی کوچک سپری می کنند. اما حدود سه ساعت بعد آرام می شوند و به سمت پنجره می روند و به بالای کوه می نگرند و در سکوت به دوستانشان که در حال بالا رفتن از قله هستند نگاه می کنند. جَو موجود در استراحتگاه از شادی و لذت تبدیل به سکوت مرگبار و غم انگیز مراسم تشییع جنازه تبدیل می شود. آنها متوجه می شوند که دوستانشان بهای بالا رفتن از قله را پرداخته اند.
چه اتفاقی افتاد؟ راحتی موقت پناهگاه باعث از دست دادن باور آنها به هدفشان شد. این برای هر یک از ما نیز ممکن است اتفاق بیفتد. آیا در زندگی ما پناهگاه هایی وجود دارد که مانع رسیدن به قله و از دست دادن اهدافمان شود؟!
در پناهگاه امنیت و آسایش وجود دارد. خطری شما را تهدید نمی کند. اما برای تجربه ناب زندگی و صعود کردن و قرار گرفتن در اوج باید با چالش قله روبرو شد و بر آن غلبه کرد.
برای دیدن بقیه داستان های کوتاه و آموزنده اینجا کلیک کنید.