هوشمندانه احمق باشید . . . !
ملانصیرالدین هر روز در بازار گدایی می کرد و مردم با نیرنگی و حماقت او را دست می انداختند.
دو سکه به او نشان می دادند که یکی شان از طلا بود و دیگری از نقره، اما ملانصیرالدین همیشه سکه نقره را انتخاب می کرد. این داستان در تمام منطقه پخش شد، هر روز گروهی از زن و مرد می آمدند و دو سکه به او نشان می دادند و ملانصیرالدین همیشه سکه نقره را انتخاب می کرد.
تا اینکه مرد مهربانی از راه رسید و از اینکه ملانصیرالدین را آنطور دست می انداختند، ناراحت شد.
در گوشه ی میدان به سراغش رفت و گفت: هر وقت به تو دو سکه نشان دادند، سکه ی طلا را بردار تا هم پول بیشتری بدست آوری و هم دیگر تو را دست نمی اندازند.
ملانصیرالدین پاسخ داد: ظاهرا حق با شماست، اما اگر سکه ی طلا را بردارم مردم دیگر به من پول نمی دهند تا ثابت کنند من از آنها احمق ترم! شما نمی دانید با این کلک تا بحال چقدر پول گیر آورده ام.
نتیجه: اگر کاری که می کنید هوشمندانه باشد، هیچ اشکالی ندارد که تو را احمق بدانند.
برای دیدن بقیه داستان های کوتاه و آموزنده اینجا کلیک کنید.
خیلی جالب بود
سپاس
سپاسگذارم از مطالب خوبتون