نام کتاب: بادبادک باز
نویسنده: خالد حسینی
بادبادکباز یا کاغذپران به انگلیسی (The Kite Runner) نخستین اثر منتشر شده خالد حسینی، رمانی به زبان انگلیسی است. این رمان نخستین اثر یک نویسنده افغان به زبان انگلیسی محسوب میشود. در سال ۲۰۰۷ میلادی فیلمی بر اساس این کتاب ساخته شد.
خلاصه ای از داستان:
بادبادک باز روایتی است از افغانستان و مردمانش. از رنج ها، سختیها، تلخی ها، جداییها، تبعیضها، جنگ، خونریزی، تعصب و تحجر، مهربانی و وفاداری و همدلی. امیر روایت گر داستان که ساکن آمریکاست، در نوشتهی خود بازگشتی دارد به گذشتهی خود در افغانستان و خانواده متمولاش. مادر ندارد چرا که مادر هنگام زایمان جان خویش را به امیر می دهد و چشم از دنیا می بندد و میرود. پدرش یک اسطوره است و مبارز با شخصیتی استوار و محکم. به شدت دفاع می کند از اعتقادات درونیاش. دشمن کمونیست های روسی است و ملایان افغان. در توصیف دزدی به فرزندش این چنین میگوید: “وقتی مردی را بکشی، زندگی را از او دزدیده ای، حق زنش را برای داشتن شوهر دزدیدهای، همینطور حق بچههایش را به داشتن پدر. وقتی دروغ بگویی، حق طرف را برای دانستن راست دزدیدهای. وقتی کسی را فریب بدهی، حق انصاف و عدالت را دزدیدهای اما آیا خود میتواند از عهده دزدی نکردن در زندگی با این تعریفی که دارد بر آید؟ اما در کنار این خانواده، خانوادهی دیگری نیز زندگی میکنند که نوکر این خانواده اند و از اقوام هزاره و فقط دو نفراند علی و فرزندش حسن.
هزاره ایها شیعه هستند با طبقهی اجتماعی پایین و مورد تحقیر تاریخ. حسن نیز مادر ندارد اما مادر وی نمرده بلکه می گویند مادر وی زن روسپی بوده که به دلیل ارتباط نامشروع با علی، حسن را به دنیا آورده و بعد ترک فرزند کرده و رفته است. امیر و حسن یک همبازی خوب بودند و اوج نقطه اشتراک آنها در بازی بادبادک بوده که به نوعی پیوند دهنده این دو دوست به یکدیگر بوده است. حسن بادبادک بازی است حرفهای و خوب از عهدهی آن بر می آید اما امیر در زیر سایه حسن خوب میتواند بازی کند و این باعث برانگیخته شدن حس حسادت امیر می شود که این حسادت ها دردسرهایی نه تنها برای خود بلکه برای حسن فراهم می آورد. اما خوشی آنها دیری نمی پاید پس از آغاز تجاوز روس ها در سال ۱۹۷۸، افغانستان چهره ای دیگر به خود می گیرد و این آغازی است شاید برای یک امتحان. حسن و امیر به دلیل خیانتی که از جانب امیر رخ می دهد از هم جدا میشوند و پس از وقوع جنگ امیر به همراه پدر به آمریکا می رود و حسن به همراه پدر به هزاره. اما با پایان اشغالگری روس ها و ورود طالبان، عرصه را برای افغانها تنگتر می شود و آنانی که مدعی دین اند تنها تحجر دینی خود را به نمایش می گذارند و عقده هایش را. امیر که به آمریکا می رود پزشک می شود و صاحب همسری و دستی هم به قلم دارد. وی با نامه ای از وضعیت زندگی حسن در افغانستان با خبر می شود و پس از سال ها، وجدان به خواب رفتهاش بیدار میشود و در صدد دیدار مجدد حسن و جبران خطاهای گذشته بر می آید که این مقدمه ای است برای ورود به یک دالان پر پیچ و خم و خطرناک …