استیون هاوکینگ
(زندگی نامه افراد موفق)
او از هر گونه تحرک عاجز است. نه می تواند بنشیند نه برخیزد. نه راه برود. حتی قادر نیست دست و پایش را تکان بدهد یا بدنش را خم و راست کند. از همه بدتر توانایی سخن گفتن را نیز ندارد. زیرا عضلات صوتی او که عامل اصلی تشکیل و ابراز کلمات اند مثل ۹۹ درصد بقیه عضلات حرکتی بدنش در یک حالت فلج کامل قرار دارند. مشتی پوست و استخوان است روی یک صندلی چرخدار که فقط قلبش و ریه هایش و دستگاه های حیاتی بدنش کار می کنند و بخصوص مغزش فعال است. یک مغز خارق العاده که دمی از جستجو و پژوهش و رهگشایی بسوی معماها و ناشناخته ها باز نمی ماند.
این اعجوبه مفلوج استیفن هاوکینگ پرآوازه ترین دانشمند دهه آخر قرن بیستم است که اکنون در دانشگاه معروف کمبریج همان کرسی استادی را در اختیار دارد که بیش از دو قرن پیش زمانی به اسحق نیوتن کاشف قانون جاذبه تعلق داشت. همچنین وی را انیشتین دوم لقب داده اند زیرا می کوشد تئوری معروف نسبیت را تکامل بخشد و از تلفیق آن با تئوری های کوانتومی فرمول واحد جدیدی ارائه دهد که توجیه کننده تمامی تحولات جهان هستی از ذرات ریز اتمی تا کهکشان های عظیم باشد.
اینشتین معتقد بود که چنین فرمول یا قانون واحدی می بایست وجود داشته باشد و سالهای آخر عمرش را در جستجوی آن سپری کرد اما توفیقی نیافت.
زندگی نامه
استیفن هاوکینگ در ۸ ژانویه ۱۹۴۲ در شهر دانشگاهی آکسفورد زاده شد و دوران کودکی و تحصیلات اولیه اش را در همان شهر گذرانید. از همان زمان به علوم ریاضیات علاقه داشت و آرزوی دانشمند شدن را در سر می پروراند اما در مدرسه یک شاگرد خودسر و بخصوص بد خط شناخته می شد و هرگز خود را در محدوده کتاب های درسی مقید نمی کرد بلکه چون با مطالعات آزاد سطح معلواتش از کلاس بالاتر بود همیشه سعی داشت در کتاب های درسی اشتباهاتی را گیر بیاورد و با معلمان به جر و بحث و چون و چرا بپردازد!
پدر و مادرش از طبقه متوسط بودند با یک زندگی ساده در خانه اش شلوغ و فرسوده اما مملو از کتاب که عادت به مطالعه را در فرزندانشان تقویت می کرد. فرانک پدر خانواده پزشک متخصص در بیماری های مناطق گرمسیری بود و به همین جهت نیمی از سال را به سفرهای پژوهشی در مناطق آفریقایی می گذرانید. این غیبت های متوالی برلی بچه ها چنان عادی شده بود که تصور می کردند همه پدرها چنین وضعی دارند. و مانند پرندگان هر ساله در فصل سرما به مناطق آفتابی مهاجرت می کنند و بعد به آشیانه بر می گردند. در عین حال غیبت های پدر نوعی استقلال عمل و اتکا به نفس در بچه ها ایجاد می کرد.
استیفن در ۱۷ سالگی تحصیلات عالیه را در رشته طبیعی آغاز کرد و از همان زمان به فیزیک اختری و کیهان شناسی علاقه مند شد زیرا در خود کنجکاوی شدیدی می یافت که به رمز و راز اختران و آغاز و انجام کیهان پی ببرد. سالهای دهه ۶۰ عصر طلایی کشف فضا- پرتاب اولین ماهواره ها و سفر هیجان انگیز فضانوردان به کره ماه بود و بازتاب این وقایع تاریخی در رسانه ها جوانان را مجذوب می کرد. بعلاوه استیفن از کودکی عاشق رمان های علمی تخیلی بود و مطالعه آن ها نیز بر اشتیاق او به کسب معلومات بیشتر در فیزیک و نجوم و علوم دیگر می افزود. او دوره سه ساله دانشگاه را با موفقیت به پایان برد و آماده می شد تا دوره دکترا را در رشته کیهان شناسی آغاز کند.
در سال آخر تحصیل هاوکینگ در آکسفورد در پاگرد پلهها زمین خورده و سرش به زمین اصابت کرده بود. در نتیجه، اندکی حافظهاش را از دست داده بود. دوستانش گمان میکردند که این اتفاق ناشی از مستی او بوده است اما این تنها باری نبود که او از پلهها افتاده بود و گاهی هم گره زدن بند کفشهایش برایش دشوار شده بود. هاوکینگ در رفتن از پلهها مواظب خودش بود، اما آن دشواری بستن بند کفش کماکان باقی بود. وقتی در پایان نخستین نیمسال تحصیلی یعنی در ژانویه ۱۹۶۳در آغاز بیست و یک سالگی در کمبریج به خانه رفت، پدرش تصمیم گرفت او را برای معاینه به بیمارستان ببرد.
نتیجه فراتر از بدترین کابوسهایی بود که ممکن بود به سراغ کسی بیاید. آزمایشهایی که روی او انجام گرفت علائم بیماری بسیار نادر و درمان ناپذیری به نام ALS را نشان داد. این بیماری بخشی از نخاع و مغز و سیستم عصبی را مورد حمله قرار میدهد و به تدریج اعصاب حرکتی بدن را از بین میبرد و با تضعیف ماهیچهها فلج عمومی ایجاد میکند به طوری که به مرور توانایی هر گونه حرکتی از شخص سلب میشود. معمولاً مبتلایان به این بیماری بیدرمان مدت زیادی زنده نمیمانند و این مدت برای استیون بین دو تا سه سال پیشبینی شده بود.
هاوکینگ به کمبریج بازگشت، به حالت افسردگی سیاه و هراسناکی فرو رفت. چندین ماه به ندرت خانه اجارهای خود را ترک کرد. تمام چیزی که از این اتاق به بیرون راه مییافت، نوایی بود که از صفحههای موسیقی واگنر گسیل و بطریهای خالی وودکا که بیرون گذاشته میشد. نومیدی و اندوه عمیقی استیون در برگرفت. ناگهان همه آرزوهای خود را بر باد رفته میدید؛ دوره دکترا، رویای دانشمند شدن، کشف رمز و راز کیهان، همگی به صورت کاریکاتورهایی در آمدند که در حال دور شدن از او بودند. به جای همه آن خیال پردازی حالا کاری به جز این از دستش برنمیآمد که در گوشهای بنشیند و دقیقهها را بشمارد تا دو سال بعد با فلج عمومی بدن زمان مرگش فرا برسد. به اتاقی که در دانشگاه داشت پناه برد و در تنهایی ساعتها متفکر و بیحرکت ماند.
خودش بعدها تعریف کردهاست که آن شب دچار کابوسی شد و در خواب دید که محکوم به اعدام شده است و او را برای اجرای حکم میبرند و در آن موقعیت حس کرد که هر لحظه زندگی چقدر برایش ارزشمند است. بعد از بیداری به یاد آورد که در بیمارستان با یک جوان مبتلا به بیماری سرطان خون هم اتاق بوده و او از فرط درد چه فریادهایی میکشید. پس خود را قانع کرد که اگر به بیماری بدون درمان مبتلا است اما لااقل درد نمیکشد. به علاوه طبع لجوج و نقادش که هیچ چیز را به آسانی نمیپذیرفت هشدار داد که از کجا معلوم که پیش بینی پزشکان درست باشد و چه بسا که از نوع اشتباههای کتب درسی باشد!
آنچه به او قوت قلب و اعتماد به نفس بیشتری برای مبارزه با ناامیدی و بدبینی داد آشناییاش در همان ایام با دختری به نام جین وایلد بود. دختری که در مهمانی سال نو با او دیدار کرده بود، در کمبریج به دیدنش رفت. او فقط هیجده سال داشت. وی درسهای اِی لِوِل را در دبیرستان سنآلبانز نزد خود میخواند، و قصد داشت سال بعد به دانشگاه لندن برود.
جین دختری کمرو و خجالتی بود. وقتی هاوکینگ نخستین بار به او گفته بود که دارد کیهانشناسی میخواند، او بعداً ناگزیر به فرهنگ لغات مراجعه کرد تا بفهمد کیهانشناسی به چه معناست. (نابغهها چنین چیزهایی را توضیح نمیدهند) جین به خداوند اعتقاد داشت، و طبعاً خوشبین بود.
وی معتقد بود که هر چیزی برای هدف و منظوری به وجود آمده و در واقع آفریده شده است؛ و مهم نیست که رویدادهای نامناسب و نامطلوب چگونه جلوه میکنند، که ممکن است چیز خوب و مطلوبی از دل آنها به وجود آید و رخ بنماید. هاوکینگ از دیرباز اعتقاد به خدا را وانهاده بود، اما نگرش جین به نظرش آشنا آمد و در دلش نشست. او یک دنده و لجوج بود، همین امر راز کامیابی و توفیق او بوده است. چرا حالا باید دگرگون و متحول میشد. او طی دو سال با اشتیاق و پشتکار این برنامه را عملی کرد در حالی که رشد بیماری را در عضلاتش شاهد بود و ابتدا به کمک یک عصا و سپس دو عصا راه میرفت.
ازدواجش با جین در سال ۱۹۶۵ صورت گرفت. از نظر هاوکینگ، این اتفاق «همه چیز را تغییر داد.» وی اکنون چیزی داشت که به خاطرش زندگی کند. اما اگر قرار بود ازدواج کند، پس باید شغل و پیشهای میداشت و اگر باید به کاری مشغول میشد، به درجه دکتری نیاز داشت. هاوکینگ بار دیگر اعتماد به نفس خود را به دست آورد، و دست به کار اندیشیدن درباره موضوع مناسبی برای پایاننامه دکتری خود شد. خود را خوشبخت میدانست.
هاوکینگ در ۱۹۶۵، در بیست و سه سالگی، کار برای دریافت دکتری تخصصی را آغاز کرد، و در ژوئیه همان سال ازدواج کرد. در پاییز جین برای گذراندن واپسین سال دانشگاهش به لندن رفت که در روزهای آخر هفته به کمبریج برمیگشت. هاوکینگ به خانهای از یک ردیف خانههای هم شکل و کنار یکدیگر، به فاصله حدود هزار متری از بخش ریاضیات کاربردی و فیزیک نظری اسبابکشی کرد و مقداری از پول مراسم عروسی را بابت خرید یک خودرو سه چرخه پرداخت کرد تا بتواند با آن تا رصد خانهای که در حومه شهر واقع بود، رفت و آمد کند.
اراده مصمم هاوکینگ برانگیخته شد، و نیروی مغزش را به طور کامل، بدون کمترین پریشانی حواس، متمرکز کرد؛ و باید هم این شرایط فراهم میآمد. زیرا مسائلی که وی اینک متوجه آنها شده بود از جمله پیچیدهترین و بلند پروازانهترین مسائل در کل حوزه کیهانشناسی به شمار میآمدند. از اواخر دهه ۶۰ برای نقل مکان از صندلی چرخدار استفاده میکند و قدرت تحرک از همه اجزای بدنش بجز دو انگشت دست چپش سلب شدهاست. با این دو انگشت او میتواند دکمههای رایانه بسیار پیشرفتهای را فشار دهد که اختصاصأ برای او ساختهاند و به جایش حرف میزند و رابطهاش را با دنیای خارج برقرار میکند زیرا استیون از ۴۳ سالگی قدرت گویایی خود را هم از دست دادهاست.
وی اتکای زیادی به ویلچر خود دارد چون علاوه بر حرکت با آن وسیلهای برای ابراز احساساتش نیز محسوب میشود. مثلا اگر در یک میهمانی به وجد آید با ویلچرش به سبک خاص خود میرقصد و چنانچه صبر و حوصلهاش را در مورد یک شخص مزاحم از دست بدهد در یک مانور سریع از روی پاهای او رد میشود! بسیاری از شاگردانش ضربه چرخهای ویلچر او را تجربه کردهاند و به گفته خودش یکی از تأسفهایش این است که طعم این تجربه را به مارگارت تاچر نچشانده است!
یکی از شگفتیهای این آدم مفلوج و نحیف که به ظاهر باید موجودی تلخ و غم زده و منزوی باشد شوخ طبعی و شیطنت کودکانه اوست که بخصوص در برق نگاه هوشمندانه اش دیده میشود. در حالیکه اجزای چهرهاش بیحرکت و فاقد هرگونه واکنش احساسی و عاطفی هستند اما چشمانش میدرخشند.
انگار به هزار زبان با مخاطب سخن میگویند. او بههیچ وجه خودش را منزوی نکرده است. به کنسرت و پارک میرود. در رستوران غذا میخورد. در انجمن های دانشجویان شرکت میکند. و سر به سر شاگردانش که همیشه او را سوال پیچ میکنند میگذارد. شیوه شیطنت آمیزش اینست که پاسخگویی را گاهی عمدا کش میدهد و در حالیکه پرسش کنندگان پس از چند دقیقه انتظار پاسخ مفصلی را برای سوال خود پیشبینی می کنند با یک کلمه بله یا نه از کامپیوتر سخنگویش همه را به خنده میاندازد.
این اعجوبه فاقد تحرک عاشق جنب و جوش و گشت و سیاحت بوده و دوبار به سفر دور دنیا رفته بود و حتی از چین و دیوار باستانی آن دیدن کرده بود. همچنین در صدها کنفرانس و سمینار علمی شرکت کرده و به ایراد سخنرانی پرداخته است. که البته این سخنرانیها قبلا در نوار ضبط و در روز کنفرانس پخش میشد.
جین تا سال ۱۹۹۱ از استیون نگهداری کرد. در آن سال به دلیل مشکلات ناشی از شهرت استیون و بدتر شدن بیماری او، این دو از یکدیگر جدا شدند. سپس استیون که از این ازدواج ۳ فرزند داشت، با یکی از پرستارانش، الن میسون، ازدواج کرد. همسر اول الن، دیوید میسون، سازنده نخستین دستگاه گویا برای استیون بود.
پیشبینی پزشکان در مورد بیماری فلج پیش رونده او نادرست نبود و این بیماری به همه بدنش چنگ انداخت.
زمینه پژوهشی اصلی وی کیهانشناسی و گرانش کوانتومی بود. از مهمترین دستاوردهای وی مقالهای است که به رابطه سیاهچالهها و قانونهای ترمودینامیک میپردازد.
او نشان میدهد که سیاهچالهها بعد از مدتی به وسیله زوجهای ذرات مجازی که در افق رویداد آن تشکیل میشود، نابود میشوند که همین زوج ذرات پیش بینی میکند که سیاه چالهها باید امواجی از خود تابش کنند، که امروزه این امواج به نام تابش هاوکینگ (و گاهی تابش بِکستِین-هاوکینگ) خوانده میشوند.
مقاله مشترک استیون هاوکینگ و پنروز که در سال ۱۹۷۰ منتشر شد و ثابت میکرد که اگر نسبیت عام درست باشد و جهان دارای آن مقدار ماده که مشاهده میکنیم باشد، باید تکینگی انفجار بزرگ در گذشته رخ داده باشد.
هاوکینگ که به انیشتین دوم نیز معروف بود، تمام تلاش خود را به خرج داده تا تئوری تاریخی نسبیت اینشتین را با افزودن نظریههای مربوط به کوانتوم تکمیل کند و در کل معادلهای موثر و قابل قبول برای کل فعل و انفعالات در عالم هستی ارائه کند.
وی یکى از بزرگترین دانشمندان معاصر است که در دپارتمان ریاضیات کاربردى و فیزیک نظرى و استاد کرسى لوکازین ریاضیات در دانشگاه کمبریج بود.
هاوکینگ برخلاف سایر همکاران دانشگاهى خود در بین عامه مردم نیز از شهرت و محبوبیت بسیارى برخوردار است.
وی میگوید:
تفاوت میان گذشته و آینده از کجا ناشی میشود؟ قوانین علم میان گذشته و آینده تمایزی قائل نمیشود، با این حال در زندگی عادی تفاوتی عظیم میان گذشته و آینده وجود دارد. ممکن است ببینید یک فنجان از روی میز به زمین بیفتد و تکهتکه شود اما هرگز شاهد آن نخواهید بود که فنجان تکههای خود را جمع کند و به بالا بپرد و بر روی میز برگردد. افزایش بینظمی یا به اصطلاح آن آنتروپی چیزی است که گذشته را از آینده متمایز میکند و به زمان جهت میدهد. هاوکینگ زمانی عقیده داشت که گسترش جهان هستی متوقف و جهان دوباره جمع میشود. او بعدها گفت که اشتباه میکرده است.
از نکات جالب دیگر در زندگی استیفن هاوکینگ یکی هم اینست که او در سالهای اولیه زناشوییاش با جین وایلد از او صاحب سه فرزند شد یک دختر و دو پسر. لذت پدری و احساس مسئولیت در تامین زندگی فرزندان یکی از مهمترین انگیزههایی بود که او را در مقابله با مشکلاتش یاری داد زیرا با طبع لجوج و بلندپروازش اصرار داشت که بهترین امکانات زندگی و تحصیل را برای بچههایش فراهم کند و این امر مخارج هنگفتی روی دستش میگذاشت.
هزینه خودش هم کم نبود چون میبایست به دو پرستار تمام وقت و یک دستیار حقوق بپردازد و درآمد استادی دانشگاه کفاف این مخارج را نمیداد. به همین جهت در اواسط دهه ۸۰ به فکر نوشتن کتاب افتاد و در سال ۱۹۸۸ کتاب معروف خود به نام تاریخچه زمان (A Brief History of Time) را منتشر کرد.
در این کتاب که به فارسی هم ترجمه شده است استیفن هاوکینگ به زبان ساده و قابل فهم عامه پیچیدهترین مسائل فیزیک جدید و کیهان شناسی و بهخصوص ماهیت زمان و فضا را بررسی کرده و نظریات و محاسبات خودش را شرح داده است. بیآنکه خواننده را با فرمولها و معادلات ریاضی بغرنج گیج کند. اما به رغم سادگی بیان و جذابیت مباحث بسیاری از مردم از آن سر در نمیآورند. زیرا ایده های مطرح شده در کتاب در سطح بالای علمی است. با وجود این کتاب مزبور ۸ میلیون نسخه به فروش رفته و ۱۸۳ هفته در لیست ۱۰ کتاب پرفروش جهان قرار داشته است و طبعا چنین موفقیت بیمانندی مشکلات مادی استیفن را برای همیشه حل میکند.
کتاب جدید استیفن به نتایج پژوهشها و یافتههای او درباره ی سیاهچالهها اختصاص دارد. این اجرام مرموز و فاقد نورانیت آسمانی که بر اساس تئوری پذیرفته شدهای در سالهای اخیر از فروریزی و تراکم ستارگان سنگین وزن پس از اتمام سوخت هستهای آنها پدید میآیند ستارگان دیگر را در اطراف خود میبلعند و با افزایش جرم و در نتیجه دستیابی به نیروی جاذبه قویتر به تدریج ستارگان دورتر را به کام میکشند. بدینگونه در سیاهچالهها ماده به حدی از تراکم میرسد که هر سانتی متر مکعب آن میتواند میلیونها و حتی میلیاردها تن وزن داشته باشد و نیروی جاذبه آنچنان قوی است که نور و هیچگونه تشعشعی امکان خروج از سطح آن ها را ندارد. به همین جهت ما هرگز نمیتوانیم حتی با قویترین تلسکوپها این غولهای نامرئی را ردیابی کنیم.
اما استیفن هاوکینگ در کتاب تازهاش برداشتهای متفاوتی از سیاهچاله ها ارائه داد و با محاسبات خود به این نتیجه میرسد که این اجرام به کلی فاقد نورانیت نیستند و به علاوه موادی را که از ستارگان دیگر جذب و بلع میکنند در مرحله نهایی تراکم به حالتی انفجار گونه از یک کانال دیگر بیرون میریزند. منتها آنچه دفع میشود به همان صورتی نیست که بلعیده شده است. به عبارت دیگر سیاهچالهها نوعی بوته زرگری هستند که طلا آلات مستعمل را به شمش تبدیل میکنند. از کانال خروجی عناصر تازه در یک جهان نوزاد تزریق میشود که میتوان آن را در مقابل سیاهچاله (سپید چشمه) نامید.
شاید سالها طول بکشد تا صحت و سقم نظریه های جدید استیفن هاوکینگ روشن شود زیرا آنقدر تازگی دارد که عجیب به نظر میرسد. اما عجیبتر از آن مغز آن مرد بود که این نظریه پردازیها و رهگشائیها از آن میتراود. او برای محاسبات طولانی و پیچیده ریاضی و نجومی خود حتی از نوشتن ارقام روی کاغذ محروم است و باید همه این عملیات بغرنج را در مغز خود انجام بدهد و نتایج را در حافظهاش نگهدارد بدینگونه فقط با مغزش زنده بود و به قول دکارت چون فکر میکند پس وجود دارد.
از دیگر کتابهای استیون هاوکینگ میتوان به آثار زیر اشاره نمود:
- قدم اول: برای سفر به فضا
- جهان در پوست گردو (دنباله کتاب تاریخچه زمان): برنده جایزه اونتیس به عنوان بهترین کتاب علمی
- طرح بزرگ (The Grand Design): هاوکینگ این کتاب جنجال برانگیز را با همکاری لئونارد ملودینوف نوشته است. موضوع کتاب به زبان ساده پیرامون منشاء جهان و قانونمندیها است. قوانین طبیعی به چه دلیل هستند؟ و اصلاً چرا هستند؟ جهان ما از کجا آمدهاست. نقش بارز «نظریه ام» چیست؟ امکان دستیابی به آن هست؟ آیا ما به یک تئوری همه جانبه و جامع نزدیک شدهایم که بتواند به همه پرسشهایمان در مورد جهان پاسخ دهد؟ خدا اینجا چه نقشی دارد؟ و آیا اینکه نیاز به موجودی ماورائی به عنوان خالق جهان وجود دارد یا نه؟ و غیره. این کتاب در ۷ سپتامبر ۲۰۱۰ در ایالات متحده آمریکا به چاپ رسید و تنها پس از چند روز به پرفروشترین کتاب سایت amazon.com تبدیل شد.
هاوکینگ صبح روز چهاردهم مارس ۲۰۱۸ (۲۳ اسفند ۱۳۹۶) در ۷۶ سالگی در منزلش واقع در کمبریج درگذشت. فرزندانش جهت بزرگداشت او بیانیهای منتشر کردند. خاکستر وی در کلیسای وستمینستر لندن و در نزدیکی آرامگاه آیزاک نیوتن و چارلز داروین به خاک سپرده شد. بر روی سنگ قبر وی، معادله تابش هاوکینگ که مهمترین دستاورد علمی او بود حک شده است.
برای رسیدن به اهدافتون باید همینقدر سمج باشید… هستید؟
پیشنهاد ویژه
در این کتاب به زندگی نامه افراد موفق ایرانی و خارجی اشاره می کنیم که با وجود سختی ها و مشکلات، مسیر موفقیت خود را طی کردند و به بهترین خود تبدیل شدند. در پایان هر زندگی نامه، به ویژگی های برجسته این افراد اشاره می کنیم و در پایان کتاب لیستی در اختیار شما قرار می دهیم از ویژگی هایی که برای اینکه سخت تر از سخت باشید، به شما کمک زیادی می کند.
برای دانلود pdf بخش اول کتاب (کلیک کنید)
برای دیدن توضیحات کامل کتاب (کلیک کنید)
این صفحه را با دوستانتان به اشتراک بگذارید:
اشتراک گذاری در تلگرام (کلیک کنید)
اشتراک گذاری در واتس آپ (کلیک کنید)
از مشاوره رایگان استفاده کنید. (کلیک کنید)
از آرشیو تست های آنلاین دیدن کنید. (کلیک کنید)
از آرشیو مقالات بهبود فردی دیدن کنید. (کلیک کنید)
از آرشیو داستان های کوتاه دیدن کنید. (کلیک کنید)
از آرشیو مقالات موفقیت دیدن کنید. (کلیک کنید)
از آرشیو مقالات مدیریتی دیدن کنید. (کلیک کنید)
از آرشیو مقالات شاد زیستن دیدن کنید. (کلیک کنید)
از آرشیو مقالات امید به زندگی دیدن کنید. (کلیک کنید)
از سایر مقالات اطلاعات عمومی دیدن کنید. (کلیک کنید)
از آرشیو کل مقالات دیدن کنید، بهترین ها برای شما… (کلیک کنید)
تلگرام علم ما (کلیک کنید)
اینستاگرام علم ما (کلیک کنید)