معرفی و خلاصه کتاب عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست از مگان دیواین
(It’s OK That You’re Not OK)
خلاصه و معرفی از: آزاده جوانبخت
معرفی مگان دیواین
مگان دیواین زادۀ سال 1970 میلادی، روانشناس، نویسنده و گویندۀ اهل ایالات متحدۀ آمریکا است.
ديواين، در حقیقت به خاطر کتاب”عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست” که در سال 2017 میلادی منتشر شد در میان مردم به چهرۀ شناخته شدهای مبدل گشته است.
اما نکتۀ جالب دربارۀ “مگان” این است که این نویسنده و روانشناس سالها به عنوان رواندرمانگر خصوصی فعالیت داشت و دیگران را برای رویارویی با مشکلات کمک میکرد تا اینکه طی حادثه ای اتفاقی همسر خود را از دست داد و از آن پس بود که دریافت تمام آن نصایح و راهنماییهایی که تا آن روز به بیماران و مراجعین خود ارائه میکرد، فاقد کارکرد و چیزی دور از دسترس بوده است؛ چرا که او تا آن زمان از غم و سوگواری و رنج و تالم ناشی از آن هیچ نمیدانست و آن را از نزدیک لمس نکرده بود.
مگان دیواین پس از مرگِ همسرش با سوگواران متعددی همکاری داشت و از این طریق اطلاعات و تجربۀ زیادی پیرامون مقابله با این معضل به دست آورد و ثمرۀ تجربیات این دیدارها و تحقیاقت وی، کتابی است که در ادامۀ مطلب به آن خواهیم پرداخت.
مترجمین کتاب عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست
این کتاب بوسیله سیده سارا ضرغامی و آرزو مومیوند ترجمه شده و نشر میلکان آن را به چاپ رسانده است.
درباره کتاب عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست
آیا تاکنون برایتان پیش آمده است که عزیزتان سوگوار باشد و نتوانید روش درستی برای همدردی با او در پیش بگیرید؟ حتی اگر پاسختان منفی باشد، همه افراد ممکن است در وضعیت سوگواری و اندوه قرار گیرند؛ بنابراین موضوع مهمی است که چطور بهدرستی از پس آن برآییم.
مگان دیواین با نوشتن کتاب عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست، تجربهها و مفاهیم ارزشمندی را درباره رویارویی صحیح با سوگ به مخاطب منتقل میکند. یکی از این مفاهیم، برابری ارزش سوگ با عشق است. شاید همین کافی باشد تا فرد سوگوار احساس آرامش کند. احساس کند غم او ارزشمند است و کسی دیوانه خطابش نمیکند. احساس کند که میتواند با تمام وجود غمگین باشد. با ما همراه باشید تا کتاب عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست را معرفی کنیم. مطالعه این کتاب به ما کمک میکند فرد بهتری باشیم و درهنگام سوگواری، بهترین عملکرد را داشته باشیم.
فهرست این کتاب به شرح ذیل می باشد:
- پیشگفتارِ «مارک نِپو»
- قدردانی
- مقدمه
- بخش اول: وضعیت همانقدر که فکر میکنید مسخره است
- فصل اول: واقعیت فقدان
- فصل دوم: نیمه دوم جمله؛ چرا کلمات آرامشبخش احساس بدی منتقل میکنند؟
- فصل سوم: مشکل از تو نیست از ماست؛ الگوهای سوگواریِ ما معیوب است
- فصل چهارم: بیسوادیِ عاطفی و فرهنگ سرزنش
- فصل پنجم: قالبِ جدید سوگ
- بخش دوم: با سوگتان چه کنید؟
- فصل ششم: زیستن در واقعیت فقدان
- فصل هفتم: نمیتوانید سوگ را حلوفصل کنید، اما مجبور نیستید رنج بکشید
- فصل هشتم: چگونه (و چرا) زنده بمانیم؟
- فصل نهم: چه اتفاقی برای ذهن من افتاده؟ رودرروشدن با عوارضِ جسمیِ سوگواری
- فصل دهم: سوگواری و اضطراب؛ هنگام مواجه با امری غیرمنطقی ذهنتان را آرام کنید
- فصل یازدهم: در این میان، هنر چه نقشی میتواند داشته باشد؟
- فصل دوازدهم: تصویر بهبودیِ مختص خودتان را بیابید
- بخش سوم: وقتی خانواده و دوستان نمیدانند چه باید بکنند
- فصل سیزدهم: آیا باید آموزششان دهید یا آنها را نادیده بگیرید؟
- فصل چهاردهم: تقویت گروه پشتیبانیِ خود؛ به آنها در کمککردن به خودتان کمک کنید
- بخش چهارم: مسیری روبهجلو
- فصل پانزدهم: قبیله بَعد؛ همراهی، امید واقعی، و مسیری روبهجلو
- فصل شانزدهم: عشق تنها چیزی است که باقی میماند
- ضمیمه: چطور به دوستی سوگوار کمک کنم؟
- پینوشتها
- یادداشتها
با خواندن این کتاب چه چیزهایی را یاد میگیریم؟
تلخ است. اما برای همهی ما پیش میآید که اعضای خانواده، دوستان و عزیزان خود را از دست بدهیم و فقدان و سوگ را تجربه کنیم.
ضمن اینکه گاهی اوقات، دوستانمان عزیزان خود را از دست میدهند و ما میخواهیم با حضور در کنارشان، کمک کنیم تا بار درد و رنج را راحتتر به دوش بکشند.
مگان دیواین در کتاب عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست میکوشد نگاه تازهای را به چالش سوگ و فقدان مطرح کند.
او معتقد است که همهی انسانها الزاماً مراحل سوگ را به شیوهای که کوبلر راس گفته طی نمیکنند و این نگاه، بیش از حد سادهشده است.
همچنین بر این باور است که بخش مهمی از چالش سوگ، فرهنگی است. به عبارت دیگر، فرهنگ جامعه[ی آمریکایی] سوگ و فقدان را به شکل نادرستی درک کرده و به علت همین درک نادرست، نتوانسته به انسانها، پذیرش فقدان و نیز همدلی و حمایت از افراد سوگوار را بیاموزد.
البته بسیاری از نکاتی که دیواین در مورد جامعهی آمریکایی مطرح میکند، در فرهنگ خودمان هم مصداق دارد.
همهی بخشهای کتاب دیواین ممکن است برای مخاطب ایرانی جذاب نباشد. ضمن اینکه در بعضی بخشها، وارد حاشیههایی شده که شاید از حوصلهی خواندنِ کسی که با چالش سوگ دستوپنجه نرم میکند، خارج باشد.
اما نکات و ایدهها و پیشنهادها و توصیههای ارزشمندی هم در کتاب آمده است که باعث میشود این کتاب، خواندنی و قابلاستفاده باشد.
در ادامه به بررسی بخش های مختلف این کتاب می پردازیم
بخش اول کتاب در مورد فرهنگ سوگ است و اینکه چگونه به دردهایی مثل درد شما میپردازیم. این بخش در ریشههای تاریخی بیسوادی عاطفی و تفاوتهای زیاد مادر مواجهه با واقعیتهای درد میکاود. این بخش نگاهی بازتر به فقدان میاندازد.
بخش دوم کتاب مربوط است به کارهایی که میتوانید در دوران سوگواریتان انجام دهید. نه برای «بهتر» کردنش، بلکه برای ایستادگی و مقاومت زندگی ای که شما را موظف کردهاند از سر بگذرانید. اینکه نمیتوانید سوکتان را اصلاح کنید به این معنا نیست که در دوران سوگواریتان هیچ کاری نمیتوانید انجام دهید.
هنگامی که تمرکز را از رفع درد به مرهم گذاشتن بر آن تغییر میدهیم، جهانی از حمایت به روی ما باز میشود. اعتباربخشی به بحث آزاد درباره واقعیتهای سوگ باعث میشود همه چیز متفاوت باشد، حتی زمانی که نمیتواند آنها را درست کند. این بخش به رایجترین جنبههای سوگ که کمتر دربارهشان بحث شده است میپردازد؛ از جمله تغییرات ذهنی و فیزیکی شدیدی که همراه با فقدان به وجود میآیند.
همچنین تمریناتی وجود دارد برای کمک به مدیریت استرسهای غیرضروری یا اجتناب ناپذیر، بهبود خواب، کاهش اضطراب، مقابله با تصاویر تکراری و ناخوانده مربوط به فقدانتان و پیدا کردن روزنههایی از آرامش در جایی که مسائل اصلا بهتر نیستند، اما بردوش کشیدن آنها به نوعی آسانتر است.
در بخش سوم کتاب، حمایت اغلب مأیوسکننده و گاه به گاه شگفتانگیز خانواده و دوستان و آشنایان را بررسی میکنیم. چطور ممکن است افرادی که در حالت عادی باهوش و عاقل بودند اصلا ندانند چگونه از شما در مواجهه با فقدان حمایت کنند؟ اگرچه ما نمیتوانیم کسانی را که «نیتهای خوب» دارند مقصر بدانیم، ولی صرفا نیت خوب داشتن دلیلی بر انجام دادن کار خوب نیست. چگونه به کسانی که مایل به کمک به شما هستند کمک کنید؟
امیدوارم که از بخش سوم این کتاب برای انجام همین کار استفاده کنید. آن را بدهید به کسانی که واقعا میخواهند کمک کنند و اجازه دهید این کتاب راهنمایشان باشد. فهرست وظایف و مقالات و پیشنهادهای شخصی برای کمک به افراد حامی شما وجود دارد تا در نحوه برخورد با درد مهارت بیشتری داشته باشند. و مسئله دیگری که همان قدر مهم است این است که بخش سوم به شما کمک میکند بفهمید چه کسانی قادر به کمک کردن نیستند و چگونه آنها را حداقل با کمی مهارت و ظرافت از زندگیتان حذف کنید.
بخش چهارم کتاب نگاهی دارد به راههایی که ما بعداز فقدان ویرانکننده پیش رو داریم. با توجه به اینکه فقدانتان را نمیتوانید اصلاح کنید، پس اصلا «خوب زندگی کردن» به چه شکل است؟ چگونه در اینجا، در جهانی که کاملا تغییر کرده، زندگی خواهید کرد؟
این مرحله روندی پیچیده است: عشق را بر دوش خود بکشید و «به جای اینکه از آن بگذرید»، همراه با آن جلو بروید. بخش چهارم به روشهایی میپردازد که با آنها درون فقدان حمایت و همراهی واقعی را مییابیم و عشق و درد با زندگی در کنار فقدان در هم میآمیزند.
این حقیقت سوگ است: فقدان با زندگی در میآمیزد. شما بر آن پیروز نمیشوید. هرقدر طول بکشد، قلب و ذهن شما زندگی جدیدی را در میان این منظره مأیوسکننده و عجیب خواهند یافت. کم کم رنج و عشق راههایی برای هم زیستی پیدا خواهند کرد. دوام آوردن حسی اشتباه یا بد نخواهد داشت و صرف زندگی ای خواهد بود که خودتان ساختهاید: زیباترین زندگی ای که میتواند باشد، با توجه به آنچه برای زندگی به شما داده شده است.
سوگ هیچ ایرادی ندارد. سوگ امتداد طبیعی عشق است، پاسخی سالم و عاقلانه به فقدان.
اینکه سوگ حس بدی به همراه دارد باعث نمیشود بد باشد. اینکه شما احساس میکنید دیوانه شدهاید دلیل نمیشود دیوانه باشید.
سوگ بخشی از عشق است، عشق به زندگی، عشق به خود، عشق به دیگران.
بسیاری از مردم وقتی دربارهی سوگ شما میشنوند، سعی میکنند تا با تعریف داستان سوگ خودشان با شما همدردی کنند.
این نمونههای نزدیک ولی متفاوت، از «شوهر من هم مُرده است» گرفته تا «ماهی قرمز من هم وقتی هشتساله بودم مُرد، بنابراین الان دقیقاً میدانم چه حالی دارید» پیدا میشود.
ما داستانهایی از فقدانهایمان تعریف میکنیم تا بگوییم میفهمیم شما کجا هستید: «ببین. من قبلاً این راه را رفتهام. میفهمم چه حسی داری.»
داستانهایی که دیگران از فقدانشان برای هم تعریف میکنند، تلاشی است برای اینکه در زمان سوگواری احساس تنهایی نکنید؛ هر چند معمولاً اینطور به نظر نمیرسند.
مقایسهی یک سوگ با سوگی دیگر تقریباً همیشه نتیجهی عکس میدهد. تجربهای از فقدان، هممعنی با فقدان دیگری نیست.
فقدان، درست مثل عشق، منفرد است. اینکه کسی فقدانی را تجربه کرده باشد، حتی اگر فقدانی بسیار مشابه شما باشد، به این معنا نیست که لزوماً شما را درک میکند.
اتفاقات سخت و دردناک و وحشتناک رخ میدهند؛ این طبیعتِ زنده بودن در این جهان است.
همهچیز پایانی خوش ندارد. هر اتفاقی، دلیلی ندارد.
در اینجا مسیر واقعی، راه واقعیِ پیشِ رو، انکارِ وجودِ دردِ پایانناپذیر نیست، بلکه در پذیرش وجود آن است.
کارآمدترین و موثرترین راه برای ایمن بودن در این جهان، دست برداشتن از انکار وجود چیزهای سخت و غیرممکن است.
وقتی کسی که دوستش دارید میمیرد، فقط او را در حال یا در گذشته از دست نمیدهید؛ آیندهای را هم که باید میداشتید و ممکن بود با او داشته باشید از دست میدهید.
آنها از تمام زندگیِ آینده بیرون رفتهاند.
دیدنِ اینکه دیگران ازدواج میکنند، بچهدار میشوند، مسافرت میروند، همه چیزهایی که شما از زندگیتان با آن شخص انتظار داشتید از بین میرود.
دیدن بچههای دیگر به مهدکودک میروند یا فارغالتحصیل میشوند یا ازدواج میکنند، همهی چیزهایی که فرزند شما، اگر زنده میماند، باید انجام میداد.
بچههای شما هرگز داییِ با استعدادشان را نخواهند شناخت. دوست شما هرگز کتاب تمامشدهی شما را نخواهد دید.
سوگ قطعاً روابطتان را تغییر خواهد داد. برخی تا آخر خواهند ماند و برخی دور خواهند شد.
برخی که فکر میکردید تا ابد کنار شما خواهند ماند برای همیشه ناپدید خواهند شد.
آدمهایی که در حاشیهی زندگیتان قرار داشتند ممکن است قدم جلو بگذارند و طوری از شما حمایت کنند که فکرش را هم نمیکردید.
سوگ، مشکل نیست که به راهحل نیاز داشته باشد. بلکه تجربهای است که به حمایت نیاز دارد.
اگر سوگ را مشکل ببینید، راهحل ارائه میدهید: باید لباسهایش را دور بریزی، حالا به جای بهتری رفته است، پس سعی کن خوشحال باشی. نمیشود که تمام مدت یک گوشه بنشینی و غصه بخوری، او چنین چیزی را برای تو نمیخواهد. شاید بهتر باشد بیشتر از خانه بیرون بروی.
از طرف دیگر، فرد سوگوار میداند که سوگش چیزی نیست که بخواهد حل کند. میداند هیچ «مشکلی» ندارد. هر چه دیگران بیشتر سعی میکنند سوگ او را حل کنند، بیشتر مأیوس میشود (و در حالت دفاعی فرو میرود). مأیوس میشود، زیرا راهحل نمیخواهد، حمایت میخواهد؛ حمایت برای اینکه بتواند در شرایطی که برایش پیش آمده زندگی کند. حمایت برای اینکه بتواند آنچه را بر او محول شده است به دوش بکشد.
استخوانی شکسته نیاز به گچ گرفتن دارد؛ یعنی به حمایتی خارجی برای التیام و طی کردن روند درونی و پیچیده و سختِ دوباره به هم جوش خوردن.
وظیفهی شما نیز در مورد دوست سوگوارتان همانند گچ گرفتن است.
نه اینکه خودِ جوش خوردن را انجام دهید، نه اینکه برای نقاط شکسته سخنرانیِ انگیزشی کنید و بگویید دوباره قرار است خوب شوند، نه اینکه به استخوان بگویید قرار است کامل شود.
وظیفهی شما صرفاً این است که آنجا باشید. خودتان را دورِ آنچه شکسته است بپیچید.
پیام اصلی مگان دیواین
مگان دیواین در کتاب عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست به موضوع فرهنگ سوگ و فقدان و برخوردهای مردم در جامعه آمریکا با این مسئله پرداخته است. این کتاب نگرش جدیدی برای مواجهه با سوگ معرفی میکند. او در این کتاب تفاوت بین «رفع درد» و «مرهمگذاشتن بر درد» را آموزش میدهد.
این کتاب مسیری برای بازنگری در رابطهمان با سوگ ارائه میدهد و خوانندگان را تشویق میکند سوگشان را واکنشی طبیعی به مرگ و فقدان ببینند، نه وضعیتی نابهجا که نیاز به تغییر دارد. این کتاب به خوانندگان نشان میدهد که چگونه با مهارت و محبت در مدت سوگواریشان زندگی کنند. اما این کتاب فقط برای دردمندان نیست: این کتاب میخواهد وضعیت را برای همه بهتر کند. همه ما در مرحلهای از زندگی، سوگ و فقدان را تجربه خواهیم کرد. همهٔ ما فردی را خواهیم شناخت که با فقدانی بزرگ زندگی میکند. فقدان تجربهای جهانی است.
اگر به تازگی فقدانی را تجربهکردهاید یا در نزدیکان و عزیزانتان کسی هست که از درد فقدان رنج میبرد این کتاب را بخوانید و به عزیزتان هدیه دهید.
این صفحه را با دوستانتان به اشتراک بگذارید:
اشتراک گذاری در تلگرام (کلیک کنید)
اشتراک گذاری در واتس آپ (کلیک کنید)
از مشاوره رایگان استفاده کنید. (کلیک کنید)
از آرشیو تست های آنلاین دیدن کنید. (کلیک کنید)
از آرشیو مقالات بهبود فردی دیدن کنید. (کلیک کنید)
از آرشیو داستان های کوتاه دیدن کنید. (کلیک کنید)
از آرشیو مقالات موفقیت دیدن کنید. (کلیک کنید)
از آرشیو مقالات مدیریتی دیدن کنید. (کلیک کنید)
از آرشیو مقالات شاد زیستن دیدن کنید. (کلیک کنید)
از آرشیو مقالات امید به زندگی دیدن کنید. (کلیک کنید)
از آرشیو مقالات یک دقیقه مطالعه دیدن کنید. (کلیک کنید)
از سایر مقالات اطلاعات عمومی دیدن کنید. (کلیک کنید)
از آرشیو کل مقالات دیدن کنید، بهترین ها برای شما… (کلیک کنید)
تلگرام علم ما (کلیک کنید)
اینستاگرام علم ما (کلیک کنید)