معرفی و خلاصه کتاب تئوری انتخاب از ویلیام گلاسر
(Choice Theory)
خلاصه و معرفی از: آزاده جوانبخت
معرفی ویلیام گلاسر
ویلیام گلاسر (William Glasser) ۱۱ مه ۱۹۲۵ در کلیولند اوهایو متولد شد و در ۲۳ اوت ۲۰۱۳ در سن ۸۸ سالگی چشم از دنیا فروبست و روانپزشک اهل ایالات متحده آمریکا بود. گلاسر گسترش دهنده نظریات دبلیو ادواردز دمینگ در زمینه واقعیت درمانی و تئوری انتخاب محسوب میشد. نوآوریهای گلسر پیرامون مشاوره فردی در محیط کاری و مدارس، مواردی چون انتخاب و مسئولیتپذیری شخصی و دگرگونی شخصیت را مدنظر قرار میدهد. گلسر مخالف اصول و قواعد رایج بین روانپزشکان بود که بجای تمرکز بر طبقهبندی کردن سندرمهای روانی به عنوان اختلال روانی، سریعاً اقدام به تجویز دارو برای فرد میکردند.
او روانشناس مشهوری است که خلاف جریان آب شنا کرده بود، ابتدا در رشته مهندسی شیمی تحصیل میکرد اما به دلیل علاقهای که داشت به روانشناسی روی آورد و در سال ۱۹۴۹ لیسانس روانشناسی بالینی و در سال ۱۹۵۳ و دکترای روانپزشکی گرفت. ویلیام گلاسر در مشاوراتش، در حین کار و همچنین مطالعاتش به مواری مانند انتخاب و مسئولیتپذیری شخصی توجه میکرد و نتیجه سالها فعالیتش را در این زمینه در کتاب تئوری انتخاب عرضه کرد.
مترجمین کتاب تئوری انتخاب
مترجم | انتشارات |
علی صاحبی | سایه سخن |
گلناز سهرابی | زرین کلک |
بهناز همتی | شیرمحمدی |
شاید بتوان گفت ترجمه دکتر علی صاحبی، بهترین ترجمه این کتاب می باشد.
درباره کتاب تئوری انتخاب
تئوری انتخاب از یکی از آن دسته کتاب های قطوری است که حقیقتا می تواند به ما کمک کند زندگی بهتری داشته باشیم.
اگرچه این کتاب در دسته کتاب های روانشناسی طبقه بندی می شود و می تواند به نوعی کتابی علمی تلقی شود، اما به راحتی قابلیت خوانده شدن توسط همه افراد را دارد و می تواند در داشتن زندگی بهتر کمکمان کند.
گلسر برای اولین بار این تئوری را مطرح کرد و معتقد بود که ذهن ما، بیوقفه ما را تشویق میکند که به رفع ۵ نیاز موجود در ژنهای خود بپردازیم. نیازهایی شامل: عشق و تعلق داشتن، قدرتمند بودن، آزاد بودن، تفریح کردن و زنده ماندن.
در اصل این تئوری ادعا میکند که برای تشویقها و تنبیهها انگیزه درونی داریم نه انگیزه بیرونی. طبق مفاهیم تئوری انتخاب، همه رفتارها هدفمند است. هر کاری که شما انجام میدهید بهترین تلاش شما برای آن چیزی که میخواهید در جا و مکان مشخص است. بدست آوردن آن چیزی که میخواهید تمام ۵ نیاز شما را برآورده میکند و باعث میشود در تمامی کارهای شما نیز اثر گذار باشد.
تئوری انتخاب جایگزین رفتارگرایی و سایر روانشناسیهای کنترلی بیرونی است. نظریه انتخاب معتقد است ما توانایی این را داریم برای زندگی خود انتخاب کنیم و کنترل کردن زندگی را تمرین کنیم به جای اینکه تشویقها و تنبیهها به ما شکل دهد. این نظریه به ما میآموزد که بیشترین انگیزه ما در لحظهای هست که یک چیزی را میخواهیم و در نتیجه باعث ایجاد و حفظ روابط مثبت با دیگران برای ایجاد یک دید مشترک تاکید میکند.
هر یک از ما برای خودمان یک دنیایی از کیفیت منحصربفرد ایجاد میکنیم که منبع همهی انگیزهها است.
در حالی که نیازهای اساسی ما نمایانگر « طبیعت » است، جهان کیفیت نیز « رشد » را به ما نشان میدهد. همانطور که زندگی خودمان را میگذرانیم و با دیگران تعامل میکنیم، در واقع در حال ساخت جهانی با کیفیت بی نظیر که شامل مردم، فعالیتها، ارزشها و عقاید است، هستیم. تمام آن چیزی که ما در جهان کیفیت خود قرار میدهیم نیازمند مثبت بودن است. به عنوان مثال: من عاشق این افراد هستم، وقتی در صحنه آواز میخوانم، احساس قدرت میکنم.
حتی اگر همهی ما در دنیای واقعی زندگی کنیم، تئوری انتخاب ادعا میکند که آنچه اهمیت دارد درک ما از واقعیت است.
ما بر اساس آنچه که از واقعیت درک میکنیم رفتار میکنیم، ممکن است درست باشد و یا غلط. تئوری انتخاب اظهار میکند اطلاعاتی که ما با درک از واقعیت بدست میآوریم از سه فیلتر مجزا عبور میکند. فیلتر حسی، فیلتر دانش، فیلتر مقدار. به خاطر این سه فیلتر، ممکن است دو یا چند نفر شاهد یک واقعه یکسان باشند یا در یک فعالیت یکسان شرکت کنند و در آخر برداشتهایی متفاوتی داشته باشند.
فصل های این کتاب عبارتند از :
- ما به یک روان شناسی جدید نیاز داریم
- نیازهای اساسی و احساسات
- دنیای کیفی شما
- رفتارکلی
- جور بودن، شخصیت و قوت نیازها
- تعارض و واقعیت درمانی
- خلاقیت
- عشق و ازدواج
- اعتماد و خانواده شما
- آموزش، تعلیم و تربیت و مدارس کیفی
- تئوری انتخاب در محیط کار
- اجتماع کیفی
- تعریف مجدد آزادی شخصی
فصل اول : ما به یک روان شناسی جدید نیاز داریم
این کتاب درباره اهمیت روابط خوب در زندگی است. تمام مشکلات نوع بشر ناشی از روابط غیررضایت بخش هستند! اکثر مردم دنیا کس دیگری را عامل بدبختی خود معرفی می کنند حال اینکه خودشان این بدبختی را انتخاب کرده اند.
نظریه انتخاب می گوید که خود ما هستیم که تمام افکار، اعمال، احساسات و حتی بخشی از فیزیولوژی خود را انتخاب می کنیم. دیگران نه می توانند ما را بدبخت کنند و نه خوشبخت. تمام چیزی که از دیگران می توانیم بگیریم و تمام چیزی که به دیگران می توانیم بدهیم، اطلاعات است.
اطلاعات ما را به هیچ کاری وادار نمی کند، پس می توانیم اطلاعات را نادیده بگیریم. اطلاعات نمی توانند ما را کنترل کنند، بلکه ما بر اساس اطلاعات انتخاب می کنیم.
این کتاب در نهایت راجع به شادی است، شاد بودن مستلزم نزدیکی و صمیمیت با آدم های شاد است. هرچه تعداد آدم های شاد کمتر باشد، شانس شادمانی تک تک ما کمتر خواهد شد.
طبق 40 سال تجربه روانشناسی ویلیام گلاسر، تمام انسانهای ناراحت مشکل واحدی دارند، آنها نمی توانند با کسانی که می خواهند با آنها خوب کنار بیایند، خوب کنار بیایند.
بشر در صدسال گذشته پیشرفت فنی قابل توجهی داشته اما در زمینه کنار آمدن با یکدیگر پیشرفت چندانی نداشته ایم! بسیاری از مشکلات به ظاهر لاینحل انسانی، مشکلات رابطه ای هستند.
از پولهایی که صرف کاهش احساس بدبختی شده اند، مقدار کمی از آن به پیشگیری اختصاص یافته است در حالیکه چاره کار پیشگیری از شکست است نه اصلاح آدمهایی که در حال شکست خوردن هستند چرا که غالبا نجات دادن یک زندگی مشترک یا یک دانش آموز ناموفق غیرممکن است حالا مشاور هرچقدر می خواهد، ماهر باشد!
تا وقتی معتقدیم می توانیم دیگران را کنترل کنیم یا دیگران ما را کنترل کنند، احساس بدبختی خاموش نخواهد شد. این موردها به اندازه تاریخ قدمت دارند و مقاومت در برابر زور و اجبار است که نمی گذارد پیشرفت زیادی در روابطمان داشته باشیم.
زور و فشار در بلندمدت می تواند به یک جریان غیرقابل بازگشت تبدیل شود، ما و آنها ممکن است هرگز دوباره صمیمی نشویم.
فصل دوم : نیازهای اساسی و احساسات
اطرافیان ما همگی می خواهند طبق میل و خواست آنها عمل کنیم، درنتیجه خیلی سریع به روان شناسی کنترل بیرونی عادت می کنیم، چیزی که در این میان یاد نمی گیریم، انگیزش درونی است.
ژنهای زیادی در بدن ما است که هنوز کارشان معلوم نیست، برخی از این ژنهای ناشناخته، اساس روان شناسی ما، یعنی مبنای رفتار و انتخاب های ما در زندگی هستند.
پنج نیاز اساسی ما از بدو تولد شامل:
- بقا
- عشق و تعلق خاطر
- قدرت
- آزادی
- تفریح
انگیزه تمام رفتارهای ما این است که تا حد امکان و عمدتا احساس خوبی داشته باشیم. با رفتن از کودکی به سمت بزرگسالی، متوجه می شویم که داشتن احساسات خوب به تدریج سخت تر می شود، چون روابطمان با مردم پیچیده تر می شود. روابط ما با آدم هایی که به انها احتیاج داریم، نقش مهمی در اعمالی که انتخاب می کنیم، دارند.
اگر یک روز صبح بیدار شوید و احساس بدبختی کنید، مطمئن باشید یک یا چند مورد از پنج نیاز اصلی شما برآورده نشده است.
دوستان برخلاف عشاق و حتی اعضای خانواده می توانند یک عمر به دوستی خود ادامه دهند، چون اسیر خیال مالکیت نمی شوند. برای قضاوت در مورد تداوم رابطه عشقانه تان از خودتان بپرسید که اگر از لحاظ هورمونی مجذوبش نمی شدم، ایا او همان کسی بود که بتوانم از دوستی با او لذت ببرم.
در دنیای متکی بر نظریه انتخاب، آدم ها بدون آنکه بخواهند حرف آخرر را بزنند، به حرف دیگران گوش می دهند. در چنین جامعه ای دلیل چندانی برای قضاوت کردن یکدیگر باقی نمی ماند و آدم ها بیشتر در صدد حل اختلاف ها هستند. قدرتمندان هم در می یابند که در کنار آمدن با دیگران قدرت بیشتری هست تا در سلطه راندن بر دیگران!
بهترین راه کنارآمدن با دیگران این است که فرصت های یادگیری سرگرم کننده و تفریحی داشته باشیم. خندیدن و یادگیری شالوده و اساس روابط بلندمدت موفقیت آمیز است.
فصل سوم : دنیای کیفی شما
ما واقعیت را آنگونه که دوست داریم، ادراک می کنیم.انسانها عمدتا در مورد نیازهای اساسی خود نمی دانند، آنها فقط در مورد احساسشان می دانند و اینکه دوست دارند احساس خوبی داشته باشند.
تنها راه کمک به کسانی که عکس های لذت ضداجتماعی در دنیای کیفی شان دارند این است که ابتدا با برقراری ارتباط، خودمان در دنیای کیفی شان قرار بگیریم.
اگر آدم ها می توانستند بفهمند آنچه از نظر آنها درست است لزوما از نظر دیگران درست نیست، دنیا شادتر و خوشایندتر می شد. آدم ها به این خاطردر دنیای کیفی ما هستند که معتقدیم یا حداقل امیدواریم بودن با آنها حال ما را خوب کند. تقریبا تمام چیزهای خوب کیفی ما به آدم ها پیوند خورده اند، چون این مقدار پیوند مقدار زیادی از خوشی ما را فراهم می کند. ما از رسیدن به چیزهای خوب وقتی لذت می بریم که آنها را با کسانی که دوستشان داریم تقسیم کنیم. شما با هیچ تهدید و تنبیهی نمی توانید مردم را وادار کنید عکس های درون دنیای کیفی خود را تغییر دهند، حق کنترل دنیای کیفی را نمی توانید از دیگران بگیرید.
ما در دنیایی زندگی می کنیم که می توانیم ببینیم، بشنویم، لمس کنیم، بچشیم و ببوییم.
ما ادراکاتمان را واقعیت می دانیم و فرض ما این است که دنیا برای همه ی ما یکسان است
اما اینطور نیست. درست مثل داستان فیل شناسی کوران است. هیچ دو نفری واقعیت بیرونی را یکسان درک نمی کنند. ما بخش قابل توجهی از واقعیت را آن طور که دوست می داریم
دریافت و ادراک می کنیم.
بر اساس تئوری انتخاب دلیل ادراکات متفاوت ما از واقعیت، به دنیای مهم دیگری مربوط است
که آن را دنیای مطلوب می نامیم. این دنیای کوچک هر کسی به فاصله ی کمی از تولدش شروع به خلق آن در حافظه اش می کند. در تمام طول عمر باز آفرینی آن ادامه دارد.
دنیای مطلوب هر شخص شامل تصایر ی است که می شناسیم. این تصاویر بهترین راه ارضای نیازهای انسانی را به ما نشان می دهند و شامل این موارد می شوند.
- افرادی که بسیار دوست داریم با آن ها باشیم.
- چیزهایی که بسیار دوست داریم داشته باشیم و تجربه کنیم
- ایده ها یا نظام باورهایی که بر بخش بزرگی از رفتار ما حاکم هستند.
- بسیاری از ما چیزی در مورد نیازهای اساسی خود نمی دانیم
- آنچه که می دانیم چگونگی احساس ماست.
- این که همیشه می خواهیم احساس بهتری داشته باشیم.
بنابراین اینکه ما چه کسی و چه چیزی را در دنیای مطلوب خودمان قرار می دهیم ، به این بستگی دارد که این اشخاص، یا چیزها که داشته ایم قبلا با آنها بوده ایم یا داشته ایم یا تجربه کرده ایم ، احساس بهتری به ما داده اند. پس هر کس یا هر چیزی که در دنیای مطلوب ما باشد اگر زمانی برسد که احساس خوش را از آن نگیریم احتمال دارد آن را از دنیای مطلوب مان بیرون برانیم.
شاید تنها کسی که از دنیای مطلوب مان بیرون نرود خودمان هستیم. مادرمان اولین کسی است که در این دنیای ویژه و خاص مان می پذیریم.
فصل چهارم : رفتارکلی
موقع بروز افکار، رفتارها و احساساتی مانند افسردگی بجای اینکه بگوییم من افسرده ام، باید بگویید من خودم را افسرده کرده ام. این باعث می شود که بفهمیم خودمان رفتارمان را انتخاب کرده ایم و مهمتر از آن می توانیم انتخاب های دیگری هم داشته باشیم.
ما سعی می کنیم دنیای کیفی خود را طوری کنترل کنیم که عکس های موردنظر در دنیای واقعی ما تا حد امکان ارضا شود.
دنیای نظریه انتخاب، دنیای مسئولیت پذیری و سخت گیری است.
آنچه از هنگام تولد تا مرگ از ما سر می زند رفتار است. در تئوری انتخاب یک نکته ی جالب وجود دارد: اینکه در این تئوری به جای استفاده از صفات و اسامی برای شکوه و شکایت از افعال استفاده می شود.
که خود این تغییر خیلی مهم است. چون متوجه می شویم که آنچه از آن شکایت می کنیم را خودمان انتخاب کرده ایم . و ضمنا یاد می گیریم به انتخاب های بهتری دست بزنیم و بر مشکلات و شکایات فایق بشویم.
همین رفتار چهار مولفه مهم دارد که شامل این موارد می باشد :
- فعالیت کردن
- فکر کردن
- احساس کردن
- فیزیولوژِی یا کارکرد بدن ( مثل ضربان قلب، تنفس، شش ها و حتی ترشح غدد درون ریز یا کارکرد مغز )
فصل پنجم: جور بودن، شخصیت و قوت نیازها
مشاهدات نشان می دهد که یهتر است شخصیت زن و شوهر شبیه هم باشد. اما شما می توانید در روابطتان به تئوری انتخاب روی آورده و بر سر این تفاوت ها مذاکره کنید اما نباید در زمینه هایی که با هم جور نیستید از یکدیگر انتقاد کنید. تلاش برای تغییر دادن طرف مقابل، تفاوت را تشدید می کند!
دایره حل: وقتی قبول می کنید که بر اسساس تئوری انتخاب وارد دایره حل شوید یعنی قبول کرده اید که زندگی مشترکتان از خواسته های فردی شما مهمتر است. اگر هریک از طرفین از دایره خارج شود، مجددا کنترل بیرونی بر اوضاع مسلط خواهد شد. دلیل کاهش تمایل به رابطه جنسی، افت هورمونهای جنسی نیست بلکه احساس نبود عشق در رابطه است چرا که کنترل بیش از حد، ان را خاموش کرده است!
دایره حل زمانی موثر خواهد بود که طرفین به تئوری انتخاب متعهد باشند و مفهوم نیازها، قوت نیازها، رفتارکلی و دنیای کیفی را بفمهند. ما فقط می توانیم خودمان را کنترل کنیم. مذاکره در مورد رابطه خود ابراز عشق محسوب می شود چرا که محور بحث، دادن است و نه گرفتن و در این حالت شانس زیادی برای حل مشکل وجود دارد.
مذاکره بر سر قدرت در دایره حل به ندرت قابل انجام است. آدم های قدرت طلب بدون آنکه بفهمند، طرف مقابل را از دایره بیرون می کنند.
آدم هایی که نیاز به آزادی زیادی دارند همیشه با روابط صمیمی درازمدت مشکل دارند.
زندگی مشترک با نیاز به آزادی و قدررت کم، تداوم دارد.
سن، جنس و بی پولی تقریبا هیچوقت نمی تواند جلوی تفریح را بگیرد. شما با کمی تلاش و زحمت می توانید همیشه و همه جا بخندید و یادبگیرید.
نیازهای شما زیربنای تمام اعمال و افکارتان است و صحت های شما حول این نیازها می چرخد.
برای سنجش نیازتان به عشق و تعلق خاطر باید ببینید که چقدر اهل دادن هستید و چقدر اهل گرفتن. عشق و سکس را اشتباه نگیرید، به تعلق خاطر هم توجه کنید.
میزان تمایلتان برای نشاندن حرف خود به کرسی، معیار خوبی برای سنجش نیاز به قدرت است.
سرزنش همسرتان بدلیل داشتن نیازهای متفاوت از شما مثل این است که او را بخاطر قد بلند بودن یا حساسیت داشتن به غذاهای دریایی سرزنش کنید.
برای شناخت نیازهایتان وقت بگذارید. قوت نیازها را از میزان لذت پس از ارضای آنها نیز می توان فهمید. اگر در ابتدای یک رابطه هستید، نگذارید عشق شما مانع سنجش درست نیازهای طرفین گردد.
اگر شما هم این توهم را دارید کهه همسرم با عشق تغییر خواهد کرد، کمک چندانی به خودتان نمی کنید. این توهم در واقع همان کنترل بیرونی حداکثر است. البته ممکن است اوضاع در آینده تغییر کند اما
نیست.
فصل ششم :تعارض و واقعیت درمانی
روی تعارض تمرکز نکنید بلکه روی نکته امکان پذیر تمرکز کنید که جزئی از ان تعارض نیست. این کار به شما وقت و امید می دهد. کم کم تعارض سست شده و فراموش می شود. ما فقط می توانیم خودمان را تغییر دهیم.
زندگی همیشه عادلانه نیست و ما برای شادمانی به چند رابطه خوب و صمیمی نیاز داریم.
فصل هفتم : خلاقیت
زندگی بدون خلاقیت ارزش ادامه دادن ندارد. در مغز یک دستگاه خلاق وجود دارد که خلاقیت را به رفتارهای کلی می افزاید و حتی موقع خواب هم عمل می کند. البته همین دستگاه خلاق می تواند با خلق رفتارهای خودمخرب صدمات زیادی به انسان بزند. اما تقریبا در تمام موارد می توانیم با بهبود بخشیدن به روابطمان این رفتار و اعمال را کنار بزنیم.
مهربانی این نیست که با آدمهای غمگین مثل آدمهای عاجز و بی عرضه برخورد کنیم بلکه دلسوزی حقیقی این است که به آدمها کمک کنیم که به خودشان کمک کنند و از حقیقت به نفع خودشان استفادهه ببرند.
کمک به مردم در فهمیدن اینکه مشکل روانی خود را یک انتخاب بدانند، حکم آگاهی آزادی بخش را دارد و ترس کنترل از بیرونشان را از بین می برد. اقدام بر اساس انتخاب های جدید و موثرتر موجب می شود زندگی پر از خلاقیت بی ضرر را تجربه کنیم.
فصل هشتم: عشق و ازدواج
تنهایی ما را آسیب پذیر می کند و ما غیرمنتظره عاشق می شویم. ما چاره ای جز این نداریم که با کسی ارتباط برقرار کنیم که نزدیک به عکس آدمی است که می توانیم عاشقش شویم حتی اگر کسی شبیه آن وجود نداشته باشد ولی ما از این خیال لذت می بریم.
تا وقتی بتوانید بدون تحقیر، انتقاد، سرزنش و گلایه کسی را در دنیای کیفی خود سهیم کنید و بیم و امیدهایتان را بدون ترس از طرد شدن با او درمیان بگذارید، عاشق می مانید. باید بدانید که ریشه اختلافات شما به تفاوت دنیاهای کیفی شما برمی گردد و باید با توجه به تئوری انتخاب، راجب آنها گفتگو کنید. پیروان نظریه انتخاب، مأیوس نمی شوند.
هرگاه مشکلی پیدا شد باید از خود بپرسید آیا اگر این حرف را بزنم یا این رفتار را بکنم به هم نزدیکتر خواهیم شد یا دورتر؟ با پرسیدن این سوال دیگر غرزدن، شکایت و انتقاد وجود نخواهد داشت. باید بدانید که حرفهایتان در زندگی زناشویی روی زندگی مشترکتان تأثیر می گذارد.
توجه کنید که عاشق ماندن “عملی” است که “ما” باید انجام دهیم و اگر حواسمان به این موضوع نباشد، بی گمان
هم نخواهد ماند.
ما نباید خلاقیت را فراموش کنیم. خلاقیت بهترین پادزهر یکنواختی و کسالت است.
در دایره حل” تو این کار را بکن” وجود ندارد و فقط “من این کار را می کنم” وجود دارد.
همیشه نکات مثبتی وجود دارد، آنها را بیابید.
فصل نهم : اعتماد و خانواده شما
با کنترل کردن فرزندمان، تنها حربه ای که با آن می توانیم روی فرزندان قدری کنترل داشته باشیم یعنی رابطه را خراب می کنیم.
نظریه انتخاب وقتی موثر است که از آن برای پیشگیری استفاده شود.
محور و قلب هر رابطه خوبی، خلاقیت است!
برای نزدیک ماندن به فرزندت، هرکاری می توانی بکن، رابطه تو با او از هر درسی مهم تر است.
عشقتان را به هیچ رفتار خاصی منوط نکنید.
از خودتان بپرسید اگر فلان کار را بکنم به او نزدیکتر خواهم شد یا نه!
وقتی کودک دیگر نمی خواهد به والدین اعتماد کند، آنها به اعضای غیرفعال در زندگی کیفی او تبدیل می شوند و کودک گرچه ممکن است از حضور آنها در دنیای کیفی اش لذت ببرد اما اعتمادی ندارد. حرف زدن و گوش دادن به حرفهای آنها و قبول اشتباهات راهی برای بازیابی اعتماد است.
بدون پرداختن به گذشته هم می توانیم به مشکلات امروز بپردازیم. قضیه این است که تا خودمان نخواهیم، گذشته وارد شرایط حال نمی شود. درمان باید همیشه رو به آینده باشد نه رو به گذشته!
پیدا کردن مقصر آسانتر از انتخاب کردن تغییر است و فرد از پرداختن به زمان حال، اجتناب می کند.
فصل دهم : آموزش، تعلیم و تربیت و مدارس کیفی
دلیل عدم تلاش کافی دانش آموزان در مدرسه، مدیریت قهرآلود یا ریاستی است. اما دلیل موفقیت رهبران این است که بدلیل عدم استفاده از زور و تنبیه، به دانش آموزان می فهمانند که پیروی از آنها به نفعشان است. در نتیجه دانش آموزان بیشتر زحمت می کشند چون خود رهبران را دوست دارند نه مطالبی را که تدریس می کنند. با اینکه مجبورکردن دانش آموزان به یادگیری موفقیت آمیز نبوده اما چون فکر می کنیم کار درستی است، همچنان به این کار ادامه می دهیم.
تعلیم و تربیت، کسب دانش نیست بلکه استفاده از دانش است. آنچه ارزشمند است، استفاده از آموخته ها است و این همان چیزی است که مدارس به آن بی توجه اند. یادگیری هرچیزی مهیج می شود که بتوانیم آن را بهبود بخشیم. وقتی دانش آموزان می گویند فلان معلم خوب است، منظورشان این است که به آنها یاد داده که از دانش خود استفاده کنند و آن را بهبود بخشند.
محاسبه در برابر ریاضی: بدترین حالت آموزش
اگرچه محاسبه کردن مهارت مفیدی است و باید آن را یادبگیریم اما وقتی آنرا یادگرفتیم، تکرارش مشابه آنچه در مدارس انجام می شود، سودمند نیست. مهارت هایی مثل گوش دادن، حرف زدن و حل مسئله آموزش داده نمی شود.
حل مسئله غیرریاضی در برابر حل مسئله ریاضی:
بهتر است بجای حفظ کردن کلماتی که هیچوقت بدردتان نمی خورد، طریقهه استفاده از کلماتی که در زندگی کاربرد دارد را یادبگیرید. اگر زور و اجبار در کار نبود، احتمالا تعداد دانش آموزان سخت کوش، دو یا سه برابر می شد.
توسل به زور یا تنبیه نتیجه عکس دارد.
مغز ما برای حفظ کردن اطلاعات بی فایده ساخته نشده است!
اگر فقط یک راه باشد که کیفیت را تضمین نکند، آن راه استفاده از زور است.
در مدارس مبتنی بر تئوری انتخاب، شادی موج می زند و همه در حال یادگیری هستند و خوشحالند. رقابت اجباری وجود ندارد ولی مشوق های زیادی فراروی دانش آموزان هست. دانش آموز می تواند خودش را با دیگران مقایسه کند ولی در این مقایسه عملکرد هیچ کس تأثیری بر عملکرد دیگری ندارد. آنها به هیچ وجه بازنده نمی شوند و به یکدیگر کمک می کنند. در نتیجه بچه ها بیشتر با خودشان رقابت دارند تا با دیگران. دانش آموزان با بازخوردهای متفکرانه معلمان همراه می شوند و به یادگیری بیشتر تشویق می شوند. در این مدرسه دانش آموزان مشغول تفکر، صحبت کردن، گوش دادن و حل مسئله هستند.
معلمان هم با دانش آموزان غذا، استراحت و معاشرت دارند. همیشه برکنار هم بودن و لذت بردن از با هم بودن، تأکید می شود. تمیکردن مدرسه، تعویض حوله ها و دستمال توالت هم بخشی از تحصیل دانش آموزان است. آنها می دانند هرچیزی چقدر هزینه دارد و حفظ کردن این مدرسه چقدر سخت است و بنابراین امکانات را هدر نمی دهند.
در مدرسه کیفی، دانش آموزان وقتی واحد درسی جدیدی می گیرند که قابلیت لازم را کسب کنند. شیوه کتاب باز برای یادگیری بهتر است. امتحانات معمولا کوتاه هستند و تکرار می شوند. امتحانات می تواند تک سوالی باشد ولی جواب دادن به آن مستلزم تفکر و اثبات قابلیت است.
مهارت های حرف زدن و گوش دادن بزرگترین فایده یادگیری است که مدارس فعلی تلاشی برای تدریس این دو مهارت نمی کنند.
مدرسه کیفی دانش آموزان را برای دنیای واقعی آماده می کند که در آن فقط برای کار خوب، پول داده می شود. در دنیای واقعی نتیجه کار کیفی، پول بیشتر است و نتیجه کار بی کیفیت، بیکار شدن است.
مقدار یا سرعت تدریس مهم نیست، معیار میزان یادگیری دانش آموزان است.
باید به همه کارکنان و دانش آموزان استفاده از تئوری انتخاب در زندگی و تحصیل آموز داده شود. تمام دانش آموزان، هرسال یک کار کیفی (فراتر از حد قابلیت) انجام می دهند. این معیار باعث می شود دانش آموزان کوشا، برتری و ممتاز بودن خود را نشان دهند.
فصل یازدهم : تئوری انتخاب در محیط کار
اگر مدیران بدنبال کار باکیفیت هستند، ترس بدترین راهبرد برای رسیدن به آن است. چرا که مدیریت ریاستی باعث می شود که کارمندان، مدیران بالا دستی را در دنیای کیفی خود جا ندهند و قانون جنگل حکمفرما گردد. ممکن است کارمندان دست و حتی مغزشان را به رئیس خود بسپارند ولی انها قلب خود را فقط به یک رهبر می دهند. باید مدیریت هدایتی حکمفرما گردد. در مدیریت هدایتی، پیام ما دلسوز تو هستیم، محوریت دارد. مدیران هدایتگر می دانند که دلسوزی هیچ هزینه ای ندارد ولی برگشت فراوانی دارد. مدیران هدایتگر پیوسته این سوال اصلی تئوری انتخاب را از خود می پرسند، اگر این کار را بکنم آیا به زیردستانم نزدیک می شوم یا از آنها دور می شوم. مدیران هدایتگر می دانند که کیفیت در گرو این است که کارمندان را طوری اداره کنند که یکدیگر، کار و مشتریان را در دنیای کیفی خود قرار دهند. لزوم مدیریت هدایتی ازین جهت است که مولدتر است و کار باکیفیت تولید می کند و در هزینه ها هم صرفه جویی می کند.
فصل دوازدهم : اجتماع کیفی
اگر حتی افراد نزدیکتان هم از تئوری انتخاب استفاده نکنند باز هم به نفع شماست که از آن پیروی کنید. اجتماع کیفی کاملا متعهد به تئوری انتخاب است. در چنین اجتماعی افراد قبل از انجام هرکاری از خود خواهند پرسید آیا این کاری که می خواهم انجام دهم مرا به دیگران نزدیک یا از آنها دور می کند.
هیچ کس نتوانسته در مبارزه برعلیه پیشرفت برنده شود. حالا باید دیگران را قانع کنیم که حرکت به سمت تئوری انتخاب، پیشرفت است. ما هم اکنون هزینه های زیادی را صرف افراد تنهایی می کنیم که مریض بنظر می رسند. این برنامه بیشترین تأثیر را روی زندگی افراد دارد. کسی که تئوری انتخاب را یادمی گیرد، شانس خوشبخت شدنش بیشتر می شود.
فصل سیزدهم : تعریف مجدد آزادی شخصی
اگر تئوری انتخاب را جایگزین روان شناسی کنترل بیرونی کنیم، آزادی شخصی ما خیلی بیشتر خواهد شد.
ده اصل بدیهی تئوری انتخاب عبارتند از :
- ما فقط می توانیم رفتار خودمان را کنترل کنیم
- ما فقط به دیگران اطلاعات می دهیم و از دیگران اطلاعات می گیریم
- مشکلات روان شناختی درازمدت، مشکلات رابطه ای هستند
- مشکل رابطه ای همیشه جزئی از زندگی کنونی ماست
- عدم زنده کردن وقایع تلخ گذشته
- ما تحت فرمان 5 نیاز ژنتیکی هستیم
- ما فقط با ارضای عکس یا عکس های دنیای کیفی خود، می توانیم این نیازها را ارضا کنیم
- ما از تولد تا مرگ فقط می توانیم رفتار کنیم
- رفتارهای کلی توسط ما انجام می شوند
- رفتار کلی انتخابی است اما ما فقط روی مولفه های فکر و عمل کنترل مستقیم داریم.
مدرسهها و کلاسهای درسی که تئوری انتخاب را اعمال میکنند، سه ویژگی زیر را به اشتراک میگذارند:
ویژگی اول : اجبار به حداقل میرسد
معلمها به جای اینکه تلاش کنند تا با استفاده از تشویقها و تنبیهها یک رفتاری از دانش آموز دریافت کنند، میتوانند روابط مثبتی با آنها ایجاد کنند و آنها را بدون اجبار اداره میکنند. اجبار هرگز کیفیت را القا نمیکند.
ویژگی دوم : روی کیفیت متمرکز شوید
معلمان انتظار دارند که دانش آموزان به مفاهیم تسلط داشته باشند و آنها به گرفتن امتحان مجدد ترغیب میکنند. آنها این کار را ادامه میدهند تا زمانی که دانش آموزان کیفیت و صلاحیت خود را نشان دهند. یادگیری میتواند عمیق باشد اگر از طریق توانایی استفاده از آنچه آموخته شده است، نشان داده شود.
ویژگی سوم : خود را ارزیابی کنید.
یکی از موارد مهم در تئوری انتخاب، ارزشیابی خود است. با دادن اطلاعات مفید، دانش آموزان عملکرد روتین خود را بررسی میکنند که باعث میشود مالکیت بیشتری در یادگیری خود کسب کنند. ترغیب دانش آموزان به ارزیابی خود، باعث افزایش مسئولیت آنها میشود و همچنین به آنها کمک میکند تا اهداف را دنبال کنند تا یک تصمیم گیرنده ماهر شوند.
ما چطور میتوانیم روابط سالمی بسازیم؟
این پرسش احتمالا مهمترین پرسشی است که لازم است از خودمان بپرسیم و به دنبال پاسخش باشیم.
در روانشناسی که بر اساس تئوری انتخاب پیش میرود، هفت عادت مراقبتی جایگزین عادات کشنده شدهاند. این عادات عبارتند از:
- حمایت کردن
- تشویق کردن
- گوش دادن
- پذیرش
- اعتماد کردن
- احترام گذاشتن
- گفتگو برای حل اختلافات
اگر رابطهای که ما با اعضای خانواده، دوستان، همکاران و یار عاطفیمان برقرار میکنیم بر اساس این هفت عادت شکل گرفته باشد، تبدیل به یکی از همان روابط سالمی میشود که نیاز اساسی بشر امروز است. حال ممکن است از خود بپرسید چطور میتوانیم این رابطه را نابود کنیم؟ این کار به راحتی و با هفت عادت کشندهای که نام میبریم، انجام میشود:
- انتقاد کردن
- سرزنش کردن
- شکایت کردن
- غرغر کردن
- تهدید کردن
- تنبیه کردن
- باج دادن برای کنترل دیگران
ماشین رفتار چیست؟
ماشین رفتار یکی از موارد مهمی است که در کتاب تئوری انتخاب مطرح میشود. برای آشنایی با این مفهوم باید به یکی از اصول اساسی این نظریه رجوع کنیم: تمام آنچه که ما انسانها انجام میدهیم، رفتار است. ما از لحظهای که متولد میشویم تا زمانی که از دنیا میرویم، رفتار میکنیم. تمام رفتارهای ما از این چهار مولفه اصلی و به هم پیوسته یعنی عمل، فکر، احساس و فیزیولوژی تشکیل میشود.
تمثیل ماشین رفتار به ما در درک این موضوع کمک میکند: اگر رفتارمان را مانند یک ماشین درنظر بگیریم که چهار چرخ دارد، دو چرخ جلویی، عمل (راه رفتن، خندیدن، فریاد زدن، حرف زدن و …) و فکر (تحلیل کردن، استدلال کردن، خیالپردازی و …) هستند. همان دوتایی که کنترلشان در اختیار ما انسانها است. دو چرخ عقبی که تحت تاثیر دو چرخ جلو هستند، احساسات (غم، شادی، ناامیدی و…) و فیزیولوژی (عرق ریختن، لرزش بدن، سردرد و …) نام دارند. ما فکر میکنیم و دست به عمل میزنیم، احساسات ما و همچنین فیزیولوژی ما نیز تحت تاثیر رفتار ما، تغییر میکند.
اگر ما انتخاب کنیم که به مرور خاطرات خوبمان بپردازیم یا کاری را انجام دهیم که از آن لذت میبریم، احساساتمان نیز تغییر میکند و در نتیجه آن، فیزیولوژیو حالت بدن نیز تغییر میکند.
چه تفاوتی میان تئوری انتخاب و دیگر نظریههای رفتاری وجود دارد؟
حال که با مفاهیم کلی تئوری انتخاب آشنا شدیم، بد نیست اگر به تفاوتی بپردازیم که میان این نظریه و نظریههای دیگر رفتاری وجود دارد:
در تئوری انتخاب اصل مهمی وجود دارد و آن این است که ما تنها و تنها مسئول اعمال و رفتار خودمان هستیم. این اصل به ما میآموزد که ما نمیتوانیم مالک دیگران باشیم و آنان را کنترل کنیم.
اما اگر نگاهی به بسیاری از نظریههای رفتاری دیگر بیندازیم متوجه میشویم که بسیاری از آنها بر اساس اصل کنترل کردن پیش میروند. سادهترین مثالی که میتوان برای روشن شدن این موضوع مطرح کرد، مکانیزمهایی است که بر اساس تشویق و تنبیه پیش میروند و به دیگران این حق و ظیفه را میدهند که افراد را کنترل کنند. حال این سوال پیش میآید که آیا کنترل بیرونی میتواند تاثیرگذار باشد؟
البته تاثیرگذاری کنترل بیرونی را نمیتوان انکار کرد اما نباید فراموش کرد که این تاثیرگذاری کوتاه مدت است. اگر کودکی به دلیل تشویق و پاداشی که از دیگران دریافت میکند، دست به انجام کارهای خوب بزند، به محض قطع شدن تشویق از کار خوبش دست میکشد.
نباید فراموش کرد که کنترل بیرونی، همیشه با اهداف پلید انجام نمیشود. گاهی اوقات نیت خیری پشت آن پنهان است. اما این خیرخواهی نابجا میتواند در نهایت به عدم مسئولیتپذیری در افراد مختلف منجر شود.
مسئولیت پذیری یا مسئولیت گریزی؟
برای درک بهتر این مبحث میتوانید به مثلث کارپمن مراجعه کنید. استیون کارپمن در این مثلث منطق روابط انسانی را توضیح میدهد. این مثلث سه نقش اما دو بازیگر دارد. کسی که در نقش قربانی فرو میرود و حاضر به پذیرش مسئولیت خود و اعمال نیست. کسی که در نقش جلاد یا آزارگر ظاهر میشود و در پی کنترل کردن دیگران است و کسی که نقش ناجی را بازی میکند؛ با ظاهری خیرخواهانه وارد بازی میشود و در تلاش است تا کنترل افراد را در دست بگیرد. اما آیا راهی برای خروج از این مثلث نیز وجود دارد؟
مثلث تد در سال ۲۰۰۳ به عنوان شیوهای برای خروج از مثلث کارپمن طراحی شد. این مثلث که به نام مثلث قدرتدهی یا قدرت پویا (TED) معروف است، بیان میکند که شفای حقیقی نه در تغییر وضعیت بین نقشها، که در تحول در نقشها است. نقش قربانی به نقش خلاق تبدیل میشود و تمرکزش را بر «آنچه میخواهم» متمرکز میکند. بنابراین در هنگام بروز مشکلات نیز میتواند انتخاب کند و به دنبال راه حل باشد. نقش ناجی به نقش مربی تبدیل میشود. کسی که در عوض ماهی دادن، ماهیگیری را آموزش میدهد و نقش جلاد نیز باید به نقش چالشگر تغییر کند. کسی که با ایجاد تنش پویا و حرکت، به قربانی کمک میکند تا از نقشش خارج شود.
پیام اصلی ویلیام گلاسر
تئوری انتخاب به زبان ساده معتقد است که انسان ها رفتارهای خودشان را انتخاب می کنند و دلیل اصلی انتخاب هر رفتار ارضای یک یا چند نیاز ژنتیکی و ذاتی است. البته ممکن است گاهی ما به انتخاب رفتارهای موثر یا ناموثر (مثل افسردگی) دست بزنیم. اما در هر صورت ما رفتارهای خودمان را انتخاب می کنیم و در نتیجه مسئول انتخاب های خودمان هم هستیم.
سایر آثار ویلیام گلاسر:
- واقعیت درمانی (Reality Therapy)
- اعتیاد مثبت (Positive Addiction)
- نظریه انتخاب در کلاس درس (Choice Theory in Classroom)
- مدارس بدون شکست (Schools Without Failure)
این صفحه را با دوستانتان به اشتراک بگذارید:
اشتراک گذاری در تلگرام (کلیک کنید)
اشتراک گذاری در واتس آپ (کلیک کنید)