معرفی و خلاصه کتاب ثروتمندترین مرد بابل از جورج ساموئل کلاسون
(The Richest Man in Babylon)
خلاصه و معرفی از: آزاده جوانبخت
معرفی جورج سیموئل کلاسون
جورج سیموئل کلاسون George Samuel Clason نویسنده و سرمایهگذار آمریکایی در نوامبر 1874 در شهر لوئیزیانا متولد شد. او تحصیلاتش را در دانشگاه نبراسکا به پایان رساند و مدتی را نیز در ارتش خدمت کرد. جورج ساموئل کلاسون موسس شرکت نقشهکشی کلاسون و نخستین ناشر کتاب «نقشه راهها در آمریکا» نیز بود. اثر برجستهی این نویسنده ثروتمندترین مرد بابل است که با وجود اینکه حدود یک قرن از انتشار آن میگذرد همچنان در کشورهای مختلف تجدید چاپ میشود.
جورج سیموئل کلاسون در تاریخ 7 آوریل سال 1975 درگذشت و در ایالات کالیفرنیا آمریکا به خاک سپرده شد.
مترجمین کتاب ثروتمندترین مرد بابل
این کتاب تا کنون توسط مترجمین بسیاری ترجمه شده است که از آن جمله می توان مترجمین زیر را نام برد:
مترجم | انتشارات |
مهدی مجردزاده کرمانی | راه بین |
هدا پری زاده | داریوش |
سعیده کافی | زرین کلک |
مهراب حسنوند | نیک فرجام |
ژیلا ناظریان | انتشارات هورمزد |
سیامک صادقی | پلک |
مهناز مهری | آئینه دانش |
درباره کتاب ثروتمندترین مرد بابل
کتاب ثروتمندترین مرد بابل در سال 1927 منتشر شد. این کتاب در ابتدا به صورت جزواتی در زمینهی مدیریت مالی و موفقیت نوشته شده بود که جورج سیموئل کلاسون آنها را گردآوری کرد و در قالب یک کتاب عرضه کرد.
کتاب دربارهی شهر قدیمی بابل است که در روزگار قدیم ثروتمندترین شهر جهان بود و شهرت و آوازهی ثروت آن در سراسر دنیا میپیچید.
بابل یکی از اولین شهرهایی که تمدن در آن شکل گرفت و ثروتمندترین شهر دوران باستان بود. پول برای اولین بار در بابل شکل گرفت و اولین معامله انجام شد. اما این شهر ثروتمند، دارای هیچ منابع طبیعی نبود، در هیچ مسیر تجاری قرار نداشت و بارندگی در آن بسیار کم بود. بابل باستان که مهد پرورش مالی بوده، چطور به چنین ثروت عظیمی رسید؟
تک تک شهروندان بابل، ثروتمند بودند. آنان ارزش پول، اصول پول درآوردن، حفظ کردن و سپس چند برابر کردن آن را میدانستند. و به همین روش به هرچه خواستند، یعنی درآمد و سرمایهای برای آینده دست پیدا کردند. این نظری است که جورج سیموئل کلاسون در کتاب ثروتمندترین مرد بابل بیان میکند و یکی از ضربالمثلهای معروف را هم نقض میکند: پول چرک کف دست نیست! پول وسیلهای برای رسیدن به اهداف و آرزوهایمان است. در کتاب ثروتمندترین مرد بابل میخوانیم که چطور به پول برسیم و چطور به ثروت خودمان بیفزاییم. این کتاب بهترین راهنمای شما برای درک امور مالی است. دانش و بینشی فراهم میکند تا به کمک آن به ثروت برسید. آن را جمعآوری کنید و بر آن بیفزایید. کتابی که الهامبخش افراد ثروتمند دنیا از جمله رابرت کیوساکی هم بوده است.
جورج سیموئل کلاسون حکایتهای کاربردی و ماندگاری را که محدود زمان قدیم نیست در کتاب ثروتمندترین مرد بابل بیان میکند تا خواننده با استفاده از تکنیکهای ذکر شده به پیشرفت مالی دست یابد.
این کتاب با راهکارهای ساده و عملی به افرادی که در پسانداز کردن، کسبوکار و قرضهایشان مشکل دارند، کمک میکند. در واقع کتاب یک برنامه مدون و قابل اجرا است که هر فرد با هر سطح درآمد میتواند از آموزههای آن استفاده کند و به موفقیت اقتصادی که آرزویش را دارد، برسد.
کتاب ثروتمندترین مرد بابل علاوه بر اینکه توجه علاقهمندان به کتابهای موفقیت و اصول مالی را جذب کرد الهامبخش افرادی همچون «رابرت کیوساکی» و «دونالد ترامپ» نیز بود. «رابرت کیوساکی» سرمایهگذار و نویسندهی کتابهای «پدر پولدار پدر فقیر» و «مدیریت مالی موفق» دربارهی جملهی «اول سهم خودتان را از درآمد خود بردارید» از جورج سیموئل کلاسون میگوید: «در پس این جمله پرورش مهارتهای نظیر انظباط شخصی و مالی، صبر و شکیبایی و استقامت و پایداری نهفته است. مطالعه این کتاب و انجام مراحل عملیاتی آن به همه کسانی که دغدغه تامین مالی آینده خود را دارند، توصیه می شود.»
بخش اول کتاب ثروتمندترین مرد بابل، «نگاهی کلی به تاریخ بابل» است که در آن تاریخ این شهر و چگونگی کشف آن در قرن بیستم مطرح میشود. شهر بابل به عنوان قدیمیترین مرکز تمدنی که اسناد مکتوب از آن به دست آمده توجه مورخان و باستانشناسان را به خود جلب میکند. این شهر با استفاده از رودخانهی فرات و به کارگیری دانش در ایجاد سد و کانالهای آبی در دورترین جای تاریخ، حدود هشت هزار سال پیش به ثروتمندترین شهر جهان تبدیل شده بود.
جورج سیموئل کلاسون با روایت زندگی مردمان شهر بابل- اولین کسانی که از ابزارهایی همچون پول و سفته برای معاملات بازرگانی خود استفاده میکردند – ما را در پیش برد اهداف مالیمان راهنمایی میکند.
«مردی که طالب طلا بود» عنوان اولین حکایت کتاب ثروتمندترین مرد بابل است که در آن «بنسیر» ارابه ساز و «کوبی» چنگ نواز در بابل زندگی میکنند ولی مشکلات مالی و بدهکاری گریبانگیر آنهاست. «بنسیر» و «کوبی» برای یافتن راه حل و رموز سرمایهگذاری تصمیم میگیرند نزد «آرکارد» که ثروتمندترین مرد بابل است بروند.
حکایت بعدی کتاب با عنوان «پولدارترین مرد بابل» داستان زندگی و شیوهی ثروتمند شدن «آرکارد» است. او در این فصل به «بنسیر» و «کوبی» اصول ثروتاندوزی و موفقیت مالی را یاد میدهد. «آرکارد» از تجربهی خودش هنگامی که کاتب جوانی بوده میگود. مردی که به او اولین وام را داد: «اگر میخواهی ثروتمند شوی آنچه پسانداز میکنی باید سود داشته باشد تا فرزندان آن هم سودآور باشند، به کمک این فرمول تو به ثروت فراوانی خواهی رسید. ثروت مانند درختی است که از یک دانهی کوچک شروع به رشد میکند.»
«آرکارد» هفت اصل برای دستیابی به اصول تغییرناپذیر موفقیت مالی را عنوان میکند. این اصول عبارتند از «پول جمع کردن را شروع کن»، «هزینهها را کنترل کن»، «طلایت را چند برابر کن»، «پساندازت را حفظ کن»، «خرید خانه، یک سرمایهگذاری سود آور»، «تضمین کن که در آینده درآمدی خواهی داشت» و «توانایی پول در آوردنت را بیشتر کن».
جورج سیموئل کلاسون در کتاب داستان «آرکارد» را پیش میبرد و چند حکایت دیگر به انضمام پنج قانون طلایی دیگر نیز بیان میکند که با خواندن آنها میشود از تکنیکها، دانش و آگاهی مالی بهرهمند شد. در ادامه حکایتهای کتاب ثروتمندترین مرد بابل داستان «دیوارهای شهر بابل» یعنی حمله آشوریان به شهر بابل را روایت میکند. این حکایت عظمت شهر بابل را دربرابر نفوذ
با خواندن این کتاب چه چیزهایی را یاد میگیریم؟
کتاب ثروتمند ترین مرد بابل مجموعه ای از داستانهای واقعی است که هم از لحاظ ادبی و هم به لحاظ راهنمائی های مالی و اقتصادی جالب توجه می باشد.
در همه داستان ها علل مشکلات مالی مورد بررسـی قرار گرفته و راهکارهای عملی جالبی برای رفع آن پیشنهاد شده است . هدف واقعی در ایـن کتـاب ایجـاد بینشی است تا علاقمندان به موفقیت مالی به کمک آن ثروتمند شوند، از ثروت خود نگهـداری کـرده و از درآمد حاصل از آن ثروت ، ثروت بیشتری به دست آورند. در ذیل خلاصه ای از داسـتان هـای ایـن کتـاب برای خوانندگان محترم ارائه می گردد.
اولین و دومین داستان کتاب مربوط به مردی ارابه ساز به نام بن سیر و دوست چنگ نـواز او کـوبی می باشد که هر دو پس از سالها کار و تلاش فقیر و بی چیز بودند و از این رو تصمیم گرفتند تا راهی برای ثروتمند شدن بیابند. آن دو نزد دوست قدیمی خود “آرکاد ” که ثروتمندترین مـرد بابـل بـود رفتـه و راه ثروتمند شدن او را جویا شدند.
آرکاد در جواب گفت جمع مال دارای قواعد و قوانینی است که شما آنها را نیاموخته اید و یا متوجه آنها نشده اید. من در جوانی دریافتم کـه ثـروت توانـائی انـسان را بـرای داشـتن چیزهائی که موجب خوشبختی و رضایت می شود، افزون می کند . ثروت قـدرت اسـت و بـسیاری از چیزها را امکان پذیر می نماید و می تواند مایه آرامش جسم و روح باشد و چون نه میراث پدری داشتم و نه هوش و دانش فوق العاده پس باید با مطالعه و در طول زمان به خواسته های خود می رسـیدم . زمـانچیزی است که همه در اختیار دارند و نباید آن را بیهوده تلف کنند .
در مورد مطالعه هم فرامـوش نکنیـد که علم بر دو نوع است اول علمی است که موجب یادگیری نادانسته ها می شود و دیگری علمی است که سبب می شود بفهمیم چه چیزهائی را نمی دانیم .
آرکاد سپس سالهای متوالی و سخت کار خویش در دیوان مکاتبات و حک کردن مطالب بر روی لوحه های گلی و همچنین نحوه آشنائی اش با القمیش را که از ثروتمندان آن ز مان بود، نقل می کنـد. ایـن آشـنائی نقطه عطفی می شود در زندگی وی. القمـیش کـسی اسـت کـه راه و رسـم ثروتمنـد شـدن را بـه آکـارد می آموزد.
او می گوید راه دولتمندی را هنگامی یافتم که متوجه شـدم بخـشی از درآمـد مـن متعلـق بـه خودم است و باید آن را برای خود نگه دارم و این سهم نباید کمتر از یک دهـم درآمـدم باشـد. در ضـمن می بایستی مبلغ پس انداز شده را به کار اندازم تا پول هایم به طور مـضاعف روی هـم جمـع شـوند و بـه اندازه دلخواه برسد. همچنان که درخت از یک دانه کوچک بوجود می آید ثـروت نیـز از مبـالغ جزئـی بـه وجود می آید و رشد می کند.
آکارد برای دوستان خود شرح می دهد کـه چگونـه اندوختـه یکـساله خـویش را بـرای خریـد جـواهر بـه آجر پزی می دهد و او به دلیل بی تجربگی شیشه رنگی را به جای جواهر خریداری می کند. بدین ترتیب پس انداز او از بین می رود و او یاد می گیرد که هر کسی برای سرمایه گذاری ب ه فرد بی تجربه ای مراجعه کند باید اندوخته خود را از کف بدهد.
پس از این اشتباه او سه اصل کلی ثروتمند شدن را مـی آمـوزد:
اصل اول اینکه باید با مبلغی کمتر از درآمد خود زندگی کرد.
اصل دوم راهنمائی گرفتن از افراد صاحب علم و تجربه می باشد.
اصل سوم به خدمت گرفتن اندوخته خویش است.
از نظر آکارد قدرت اراده چیزی نیست جز داشتن هدفی ثابت و غیر قابل تغییـر و انجـام دادن وظایفی در راه رسیدن به آن هدف. برای مثال اگر با خود قرار می گذارید که به مدت صد روز هر بـار که از روی پلی عبور می کنید ریگی را از کنار راه برداشته و در رودخ انه بیندازید، حتما این کار را بکنیـد.
اگر فرضا” در روز هفتم فراموش کردید این کار را انجام دهید، بایـد همـان موقـع برگردیـد و ریـگ را در رودخانه بیندازید. هرگز نگوئید فردا دو تا ریگ می اندازم. در ضمن برای خود وظایف دشوار و غیـر عملـی در نظر نگیرید.
داستان سوم با عنوان هفت راه برای رفع مشکلات مالی مربوط به فقر مردم بابل بعـد از جنـگ، انباشـت ثروت در دست تعداد انگشت شمار و چاره اندیشی سارگون پادشاه بابل در جهت تعییـر وضـعیت جامعـه می باشد.
سارگون پس از مشورت با وزیر خود تصمیم می گیرد از آکارد که ثروتمند ترین فرد بابـل اسـت کمک بگیرد تا جامعه را از فقر نجات بدهد. آرکارد آمادگی خود را برای آموزش و کمک به دیگـران اعـلام می نماید و قرار بر این می شود که کلاسی با گنجایش صد نفر آماده گردد تا این عده بوسیله آرکارد روش ثروتمند شدن بیاموزند و سپس آموخته های خود را به تمامی مردم بابل ان تقال دهنـد.
او مراحـل اساسـی ثروتمند شدن را که هفت مورد بود در هفت روز به افراد برگزیده شده آموزش می دهـد.
ایـن مراحـل بـه شرح زیر بودند:
راه اول: پول جمعکردن را شروع کنید
آرکاد رو به آن صد نفر گفت: «شما هر شغلی که داشته باشید، چه تاجر و چه کارگر، بالاخره پول درمیآورید. هر درآمدی جویباری است از طلا که بخشی از آن به کیف پولتان وارد میشود. کیف پول شما نه یکبار، بلکه کمکم پر میشود. فرزندانم، این اولین راه علاجی است که من برای کیف خالی از پولم پیدا کردم. از هر ده سکه، یک سکه در کیف باقی میماند و نه سکه برای مخارج برداشته میشود.»
راه دوم: هزینهها را کنترل کن
در جلسه بعدی، آرکاد از هزینههای ضروری و غیرضروری سخن گفت: «فرزندانم، هزینههای ضروری را با خواستههایتان اشتباه نگیرید. هر یک از شما بهاتفاق خانواده، خواستههایی دارید که بیشتر از درآمد شما است. تنها راه برای کنترل هزینهها این است که آنها را بودجهبندی کنید. یادتان باشد به آن یکدهم که در کیف خود گذاشتهاید نباید دست بزنید.»
راه سوم: طلایت را چند برابر کن
در سومین جلسه، آرکاد رو به شاگردانش گفت: «حالا وقت آن رسیده که پسانداز شمارا بر سر کار گذاریم و آن را افزایش دهیم. بدانید که ثروت هرکسی به سنگینی سکههای درون کیفش نیست بلکه به درآمدش است. یعنی آن جویبار طلایی که دائماً به کیف پولش جریان دارد ثروت واقعی او به شمار میرود.»
راه چهارم: پساندازت را حفظ کن
آرکاد برای شاگردانش تعریف کرد که بدبختی، عاشق نشانههای براق است. او ادامه داد: «اولین اصل سرمایهگذاری، ایجاد امنیت برای اصل سرمایه است. پیش از دادن پساندازتان، هر قول و تضمینی را بهدقت بررسی کنید و از دیگران که در این کار هستند، مشورت بگیرید تا از سالم پس گرفتن سرمایهتان، اطمینان حاصل کنید. یادتان باشد، سریع پولدار شدن، رؤیای رمانتیکی است که فرد را به بیراهه میکشاند.»
راه پنجم: خانه بخرید
در پنجمین جلسه، ثروتمندترین مرد بابل به شاگردانش گفت: « داشتن خانهای از خود و مراقبت از آن، مایه افتخار و غرور میشود. به انسان اعتمادبهنفس میبخشد و تلاش او را مضاعف میکند. ازاینرو سفارش میکنم که هرکسی صاحب سقفی شود که هم خود و همخانوادهاش در آن پناه بگیرند.»
راه ششم: از حالا به فکر آینده باشید
ر روز ششم، آرکاد خطاب به آن صد نفر گفت: « فردی که با آگاهی از قوانین ثروت، پسانداز درآمدزا به دست میآورد، باید به فکر روزهای آینده نیز باشد. باید برای سرمایهگذاریهای مطمئن و بادوام برنامهریزی کرد تا در آینده نیز، موجود و برقرار باشند. فرزندانم، پیشاپیش، تدارکات لازم برای نیازهای سالهای پیری و حمایت از خانواده خود را فراهم کنید.»
راه هفتم: توانایی پول درآوردنت را بیشتر کن
در آخرین جلسه، آرکاد به شاگردانش گفت: «هر کاری پیش از انجام و تکمیل بهصورت یک آرزو است. آرزوهای تو باید قاطع و جدی باشند. آرزوهای کلی، آرزوهای ضعیفی هستند. آرزوی پولدار شدن، آرزوی باطلی است. اما آرزوی داشتن پنج سکه طلا، آرزوی ملموسی به شمار میرود و هرکسی میتواند آن را پیگیری کند. وقتی با عزمی راسخ پنج سکه طلا به دست آورید بعد میتوانید به همین روش، ده سکه، سپس بیست سکه و بعد هزار سکه به دست آورید. همینکه توانایی و لیاقت بیشتری پیدا کنید، پول بیشتری هم به دست میآورید.»
داستان چهارم دیدار با فرشته خوشبختی نام دارد که تاثیر بخت و اقبال را در موفقیت انسان هـا مـورد بررسی قرار می دهد.
داستان شامل گفتگوهائی است که بین آرکـاد و دیگـر اعـضای معبـد آمـوزش بابـل صورت گرفته است. این معبد محل مباحثه و جدل در موضوعات مورد علاقه عموم بـود . هـر یـک از افـراد حاضر در تالار نظر خاصی درباره شانس ارائه می دادند .
برخی پیدا کردن کیسه طلا و گروهی برنده شـدن در مسابقات را نشانه بخت واقبال می دانستند. در حالیکه از نظر آرکاد پولی که از چنین راههائی به دسـت آید ارزش دائمی برای آن فرد ایجاد نمی کند. اما در همه مشاغل شرافتمندانه فرصتی برای انـسان هـست که بر اثر تلاش خود به سود قابل توجهی دست پیدا کند . ممکن است گاهی در اثر عوامل مختلف زحمت او بر باد رود و پاداش نگیرد ولی کسی که پشتکار داشته باشد بالاخره موفق می شود.
دومـین نکتـه مهـم در مباحث این داستان استفاده از فرصت ها و عدم سهل انگاری می باشد . بخت و اقبال بـه سـراغ کـسانی می رود که از فرصت ها استفاده می کنند. کسی که فرصتها را از دست می دهد، سهل انگار بزرگی اسـت .
بنابراین هرگاه دانستیم معامله ای مناسب و معقول است باید بلافاصله قـدم بـرداریم. ایـن موضـوع باعـث می شود که بعدها تاسف نخوریم و فکر نکنیم شانس خوبی را از دست داده ایم . در ضمن خوشـبختی هـم احساسی است که بعد از استفاده از فرصتها و برای مردان عمل پدید می آید. پنجمین داستان پنج قانون طلائی نام دارد. آرکاد این پنج قـانون را بـر لـوحی نوشـت و بـه پـسر خـود نوماسیر داد تا دور جهان بگردد و پس از کسب تجربه بازگشته و اداره اموال پدر را بـر عهـده گیـرد .
پـنج قانون طلائی آرکاد به شرح زیر می باشد:
۱- طلا به مردانی روی می آورد که دست کم یک دهم درآمد خود را پس انداز کنند تا بـرای آینـده خود و خانواده شان اندوخته ای داشته باشند.
۲- طلا به مردانی تعلق می گیرد که آن را در راهی سود آور به کار اندازد.
۳- طلا با حمایـت صـاحب محتـاطی زیـاد مـی شـود کـه آن را بـا مـشورت متخصـصان بـا تجربـه سرمایه گذاری کند.
۴- طلا از دست کسانی می لغزد که آن را در معاملات و منظورهـائی بـه جریـان اندازنـد کـه در آن زمینه آشنائی کافی ندارند.
۵- طلا از دست افرادی که به دنبال درآمدهای غیر ممکن باشند و یا از روی طمـع بـه دنبـال افـراد شیاد و حقه باز بروند و به تجارب خام و هوسهای واهی خود اعتماد کنند، فرار می کند.
هرگز در راهی که اصل سرمایه به خطر بیفتد سرمایه گذاری نکنید. کارهای عاقلانه مـا در زنـدگی موجب خشنودی ما می شود و به ما کمک می کند و بر عکس اگر اعمال ما عاقلانـه نباشـد عاقبـت مـا را دچار عذاب و بلا خواهد کرد. تصمیم و هدف به انسان قدرت جادوئی می دهد.
این نیرو را در سایه انـشی که در پنج قانون طلائی نهفته است به کار گیرید تا شما نیز ثروتمند شوید.
داستان ششم کتاب تحت عنوان صراف بابلی مربوط به مرد نیزه سازی به نام رودن می باشد که به دلیل طراحی یک نیزه جدید پنجاه سکه طلا از پادشاه جایزه گرفته بود. او بـرای آنکـه طلاهـای خـود را در راه درست سرمایه گذاری کند نزد ماتون صراف معروف رفته و از وی راهنمائی می خواهد
. محور گفتگوهـای آن دو درباره معایب و محاسن دن وام به دیگران می باشد. ماتون معتقد است زمانی می توان بـه کـسی وام داد که از بازپرداخت آن مطمئن بود. اگر وام گیرنده نتواند به شکل صحیحی از پول استفاده کند و آنرا تلف نماید مسلما” قادر نخواهد بود بدهی خود را بپردازد. بنابراین اگر به کسی وام مـی دهـی حتمـا ” بـه امانت چیزی از او بگیرد تا در صورت لزوم بتوانی آنرا جایگزین مبلغ وام نمـایی.
هفتمین داستان دیوارهای بابل نام دارد و حمله آشوریان به بابـل را در غیـاب پادشـاه شـرح مـی دهـد. قهرمان اصلی این داستان سلحشور پیری به نام بنزار می باشد که به عنوان نگهبـان در بـالای حـصارهای قدیمی بابل می ایستاد و پیش از هر کس از خبرها مطلع می شد. مردم شـهر پیوسـته خـود را بـه او مـی رساندند و اوضاع جنگ را جویا شده و ابـراز نگرانـی مـی کردنـد . بنـزار بـا خونـسردی جـواب مـی داد:
دیوارهای بابل محکمند و از شما محافظت خواهند کرد. نبرد حدود سه هفته ادامه داشـت تـا اینکـه رفتـه رفته جنگ فروکش کرد و سپاهیان دشمن شروع به عقب نشینی کردنـد . یـک بـار دیگـر دیوارهـای بابـل دشمنی عظیم و بد طینت را که می خواست گنجهای بابل را غارت کند، واپس راند و شهر بابل قرنها باقی ماند، زیرا که از آن به خوبی محافظت می شد.
دیوراهای بابل مثـالی برجـسته از نیـاز انـسانها بـه محافظت است. این نیاز امروزه نیز همچون گذشته نیرومند می باشـد. اکنـون مـا مـی تـوانیم در پشت دیوارهای غیر قابل نفوذ بیمه حسابهای پس انداز و سرمایه گذاریهای مطمئن خود را در برابر وقـایع غیر منتظره حفظ نمائیم. بدون امنیت کافی نمی توان زندگی کرد.
داستان هشتم شتر فروش بابل نام دارد که سرگذشت مردی به نام دباسیر و راهکارهای ارائـه شده توسط وی جهت ثروتمند شدن را شامل می شود. دباسیر هم همانند سعدی معتقـد بـود کـه انسان هر چه گرسنه تر باشد ذهنش روشنتر می شود .
دباسیر برای دیگران توضیح می دهد که چگونه در جوانی در دام هوس های خـویش رهـا گـشته و بـدون داشتن پشتوانه وام های کلان می گیرد و چون قادر به بازپرداخت آن نبـوده اسـت، مجبـور بـه مهـاجرت می شود. او مدت ها به بردگـی یکـی از روسـای شـام مـشغول بـوده و شـتربانی یکـی از همـسران وی را می کرده است.
بخش پایانی کتاب به موقعیت جغرافیائی و تاریخی شهر بابل که با شکوهترین و ثروتمندترین شـهر تـاریخ می باشد، پرداخته است. شهری بدون جنگل،بدون معدن و حتی سنگهائی برای ساختمان. این شهر بزرگ به طور کلی بر نیروی انسانی خود متکی بود و ثروت آن را انسان ها پدید آورده بودند .
شهر بابـل فقـط دو منبع طبیعی داشت یکی خاک حاصلخیز و دیگری آب رودخانه فرات. سدها و کانال هائی کـه مهندسـین بابل پدید آوردند از شاهکارهای برجسته تاریخ مدون بشری است . پادشاهان بابل کمتر اهل غارت و کـشور گشائی بودند و جنگ هائی که در آن شرکت داشتند بیشتر برای دفاع از کشور بود.
از دیگـر عجایـب ایـن شهر دیوارهائی است که دور تا دور آن کشیده شده بود . این دیوار به دستور سـمیرا مـیس سـاخته شـد و سپس بخت النصر دستور بازسازی آن را داد و از عجایب هفتگانه جهان بـه شـمار مـی رود. بـابلی هـا در زمینه های هنری نیز مانند پیکر تراشی،صورتگری، بافندگی، جواهر سازی و تولید سـلاحها و لـوازم فلـزی کشاورزی مهارت داشتند. آنان همچنین بازرگانانی زیرک بودند و مخترعین اصلی پـول بـه عنـوان وسـیله مبادله سفته و اسناد مالکیت کتبی نیز به شمار می آیند.
سـقوط بابـل در سـال ۵۴۰ پـیش از مـیلاد بـه دست کوروش صورت گرفت و از آن به بعد از قدرت و اعتبار شهر به تدریج کاسته شد تا اینکه بـه صـورت شهری متروک و خالی از سکنه در آمد، اما دانش بابل جاودانی است و تمدن بشری مدیون آن می باشد.
پیام اصلی جورج سیموئل کلاسون
جورج سیموئل کلاسون روش منحصر به فردی را برای آموزش قوانین مالی انتخاب کرده است؛ زبان داستان. او به جای اینکه از قوانین خشک و خسته کننده مالی و اقتصادی صحبت کند یا از راهنماها و دستورالعملهای انعطافناپذیر کمک بگیرد، با کمک داستان، ما را به سفری جذاب به بابل میرود. شهری که حالا هرچند روی نقشه وجود ندارد، اما در زمان سرپا بودنش، ثروت بیشماری داشت.
دو مرد که با وجود کار زیاد، همچنان فقیر هستند، نزد ثروتمندترین مرد بابل، آرکاد میروند تا به آنها اصول کسب درآمد را بیاموزد…
در حقیقت این داستان در پی ایجاد یک بینش اقتصادی است. بینشی که کمک میکند تا با علل مشکلات مالی آشنا شوید و راه حل مخصوص به هرکدام را بیابید.
و خلاصه اینکه :
- اول جمعکردن را شروع کنید. مهم نیست چقدر درآمد دارید. حتماً یکدهم از آن را برای خودتان کنار بگذارید.
- هزینهها را کنترل کنید. پایانی برای خریدها وجود ندارد. تنها راه این است که برای هزینههای ضروری، بودجهای مشخص را در نظر بگیرید و هرگز به پساندازتان دستبرد نزنید.
- طلایتان را چند برابر کنید. با مشورت گرفتن و برداشتن قدمهایی آگاهانه، پسانداز خود را به جریان بیندازید و از آن کسب درآمد کنید.
- پساندازتان را حفظ کنید. آن را در هرجایی سرمایهگذاری نکنید. بیحساب به کسی قرض ندهید. مراقب گنجینه خود که حاصل زحمت و تلاشتان است باشید.
- خرید خانه، یک سرمایهگذاری سودآور است. حتی میتوانید آن را اجاره دهید و از این راه نیز درآمدی جداگانه داشته باشید.
- تضمین کنید که در آینده درآمدی خواهید داشت. فقط به جلوی پایتان نگاه نکنید. روزهای پیری و فرسودگی را هم در نظر بگیرید و برای بینیازی در آن دوران، تلاش کنید.
- راههایی برای افزایش درآمد خودتان پیدا کنید. سعی کنید که ورودی پساندازتان را افزایش دهید.
سایر آثار جورج ساموئل کلاسون:
این صفحه را با دوستانتان به اشتراک بگذارید:
اشتراک گذاری در تلگرام (کلیک کنید)
اشتراک گذاری در واتس آپ (کلیک کنید)