معرفی و خلاصه کتاب روزی که زندگی کردن آموختم از لوران گونل
سلام به همراهان علم ما، در این مقاله با معرفی و خلاصه کتاب روزی که زندگی کردن آموختم از لوران گونل آشنا می شوید. با علم ما همراه باشید.
معرفی لوران گونل:
لوران گونل نویسنده و دانشمند در 10 آگوست سال 1966 در فرانسه به دنیا آمد. او متخصص علوم انسانی می باشد و در دانشگاه سوربون تحصیل کرده است. گونل تحصیلات خود را در فرانسه و ایالات متحده گذرانده. کتاب های این نویسنده نشان دهنده ی علاقه ی او به فلسفه، روانشناسی و خودپروری هستند. گونل علاوه بر نوشتن کتاب، استاد دانشگاه کلرمونت-فراند نیز هست.
اولین کتاب گونل تحت عنوان «مردی که میخواست خوشحال باشد» در سال 2008 منتشر شد. این کتاب با اقبال فراوانی روبهرو شد و برای گونل موفقیت زیادی به همراه داشت. اولین اثر او، عنوان پرفروش ترین کتاب سال فرانسه را به خود اختصاص داد و به بیش از 25 زبان مختلف ترجمه و منتشر شد. او موفقیت خود را با انتشار کتاب های دیگر حفظ نمود.
این نویسندهی خوش فکر فرانسوی با نگاهی فیلسوفانه مسائل مختلف هستی را بیان می کند و با علم روانشناسی روابط بین انسان ها را مورد تحلیل قرار می دهد. لوران گونل، کتاب «روزی که زندگی کردن آموختم» را در سال 2014 منتشر نمود.
آثار لوران گونل همواره جزو آثار پرفروش و ممتاز بين المللي بوده و چندين جايزه ملي و بين المللي از جمله جايزه كتاب سال فرانسه را از آن خود كرده است.
مترجمین کتاب:
انتشارات: نون
مترجم: داوود نوابی
درباره کتاب روزی که زندگی کردن آموختم:
کتاب روزی که زندگی کردن آموختم، رمانی ماجراجویانه و در پی کشف رازهای انسان است. این کتاب مانند عمده رمان های این نویسنده در حوزه مسائل روانشناسی و فلسفی است. در این کتاب نویسنده، داستان جاناتان را بیان می کند که علی رغم موفقیت های کاری درگيري هاي زيادي را نيز در زندگي تجربه مي كند و در نهايت در گذران زندگي كم كم به اين مسئله پي مي برد كه زندگي چيزي فراتر از روزمرگي هاي انسان است و معناي عميق تري در آن نهفته است.
رمان «روزی که زندگی کردن آموختم» روایت چند داستان موازی و پرکشش است که به مفاهیم هستی و زندگی اشاره می کند.
در بخشی از کتاب روزی که زندگی کردن آموختم می خوانیم:
اصلا تصور چمن بدون شبدر امکان نداشت! به کمک شبدره که چمن تو هوای خشک سبز می مونه دیگه چی میخوای بدونی؟ بعدش حدود سال ۱۹۵۰ شیمیدانای چند ملیتی داروهایی برای از بین بردن علف های هرزی که بین چمن می روئیدن درست کردند.
مشکل اینجا بود که این مواد شبدری رو هم که همه دوستش داشتن رو از بین می برد و از طرف دیگه این داروی مزخرفی که درست کرده بودن به فروش نمی رفت. پس به قول معروف مجبور شدن گاو جنگی رو از شاخاش بگیرند.
اون وقت میلیونها دلار پول صرف تبلیغات کردند که بگن شبدر علف هرز و مزاحمیه. «شوخی میکنی؟» «از بس تبلیغ کردند به منظورشون رسیدند دید مردم نسبت به شبدر تغییر کرد و به خیال افتادن که خودشون رو از شرش خلاص کنند اون وقت باز شیمیستها دو طرفه بازی کردن نه فقط داروهاشونو فروختند، که مردم مجبور شدن کودای شیمیایی شونم بخرند چون که با مصرف داروها، چمن ازت لازم رو از دست می داد.» جاناتان از ناراحتی سرش را تکان داد.
مارجی با چشمانی مملو از شیطنت لبخند زد و گفت: «شبدر قشنگه، حتی توی بهار گل های کوچیک سفید رنگ میده.» صدایش را پایین آورد تا لحن رازگویی به صحبتش بدهد: «زندگی این جوریه. آدم باور نمی کنه اون چیزی رو که به عنوان یه مشکل میبینه، در واقع چاره کاره.» ضمن پایین آمدن آهسته در مسیر انبوه گل ها و ردیف پیچ های بسیار خوشبو، به راه رفتنشان ادامه دادند پایین تر که آمدند برجستگی تنه های خمیده درختان کاج صد ساله در آبی درخشان اقیانوس جلوه گر می شد. هوا کاملا آرام بود و ذره ای باد نمی وزید گویی گیاهان از این فرصت استفاده می کردند تا بوی خوش خود را آزاد سازند… .
با خواندن این کتاب چه چیزهایی یاد می گیریم؟
کتاب جذاب «روزی که زندگی کردن آموختم» درکی جدید درباره ی هستی خودمان و روابط با دیگران به ما می بخشد.
لوران گونل به شکلی ظریف، سفر و تحول درونی شخصیت داستان یعنی جاناتان را به تصویر میکشد. او اندیشه ها و بینش های فلسفی خود دربارهی هستی انسان، امید و مفهوم زندگی را از جانب جاناتان بیان می کند.
کتاب «روزی که زندگی کردن آموختم» مانند دیگر آثار لوران گونل درونمایه ای فلسفی دارد و ردپای علاقهی او به علم روانشناسی در این اثر به خوبی دیده می شود.
پیام اصلی نویسنده:
نویسنده در این کتاب نشان می دهد که چگونه روزمرگی ما را از شناخت خود دور می کند. کتاب «روزی که زندگی کردن آموختم» با تلنگر مرگ آغاز می شود. تلنگری که دنیای شیشهای روزمرگی ها و روتین های زندگی جاناتان را درهم می شکند. تمام باورهای او را در یک لحظهی کوتاه از بین می برد و او را با کوهی از تشویش و استرس رها می کند. اما جاناتان در پس این ویرانی، به مفاهیم عمیق و درونی زندگی پناه می برد و زندگی را فارغ از روزمرگی ها لمس می کند.
سایر آثار لوران گونل:
- مردی که می خواست خوشبخت باشد
- روزی که زندگی کردن را آموختم
- تو را به سرزمین ممکن ها می برم
- و تو خواهی یافت
این صفحه را با دوستانتان به اشتراک بگذارید:
اشتراک گذاری در تلگرام (کلیک کنید)
اشتراک گذاری در واتس آپ (کلیک کنید)